#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_96
- واگه من اجازه ندم
- ببخشید ولی من منظورتونو نمیفهمم
- راستش ما میخواستیم از شما بخوایم فعالیت های درسیتون دراین دانشگاه روبه پایان برسونید
سهیل در حالی که بهت زده شده بود با سردرگمی گفت : چی؟
فرجی اینبار باملایمت گفت : ببینید آقای سرمد این هم به نفع ما ست هم به نفع شما که بدون حاشیه و درگیری دانشگاه روترک کنید
سهیل باناباوری گفت : بذارید ببینم درست فهمیدم یعنی شمادارید اخراجم می کنید ؟
- نه ما ازتون میخوایم خودتون انصراف بدید
سهیل با درماندگی گفت : آخه چرا ؟ من ترم آخرم دیگه چیزی ازدرسم نمونده اگه الان انصراف بدم همه زحمتام به هدرمیره خواهش می کنم ...
فرجی میان حرفش آمد و با خونسردی گفت : این تصمیم من تنها نیست این نظر اکثریت عوامل دانشگاهه
سهیل که از رفتار او عصبانی شده بود با خشم گفت : شما نمی تونید اینکارو بکنید !
فرجی که تا حدودی عصبانی شده بودگفت : بس کن آقا ! شما و دوستاتون آبروی چندین و چند ساله این دانشگاهو به باد دادین. این چندوقت من از بس به این و اون جواب پس دادم خسته شدم نمیخوام دیگه شمارو تو دانشگاهم ببینم
سهیل که هرلحظه عصبی ترمی شد با ناراحتی گفت : ولی من تواون قضیه مقصرنبودم . پلیسم اینوفهمید و آزادم کرد ...
romangram.com | @romangram_com