#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_95


آقای رسولی رئیس بخش آموزش دانشگاه ازاو خواست همراهش برود و سهیل که به خاطر طرز برخورد آنها احساس مجرم هارا پیدا کرده بود به دنبال او حرکت کرد.

وارد دفتر رئیس دانشگاه شدند ورسولی به آهستگی مشغول صحبت با منشی رئیس شد.

سهیل هیچگاه به این اتاق نیامده بود و با ورودش ترسی که ازصبح داشت بادلشوره همراه شده بود . اینکارهای آن ها چه مفهومی داشت ؟

بعد از چنددقیقه بالاخره رسولی صحبتش را با منشی تمام کرد واجازه ورود صادر شد.

پشت سر رسولی وارد اتاق شد و به رسولی که کنار آقای حسنی رئیس حراست دانشگاه می نشست نگاه کرد سپس سرش را چرخاند و آقای فرجی رئیس دانشگاه رادید که درحالی که به پشتی صندلی خود تکیه داده بود باکنجکاوی به اونگاه می کرد. سهیل قبلاً از نزدیک او را ندیده بود ولی دورادور او را می شناخت و از سخت گیریهایش زیاد شنیده بود.

بالاخره فرجی به حرف آمدو گفت : لطفاً بشینید آقای سرمد

و به صندلی اشاره کرد.

- ما از شما خواستیم بیاید اینجا تا ازتون بپرسیم که می خواید با دانشگاهتون چیکار کنید ؟

سهیل با گیجی به او نگاه کردوگفت : دانشگاهم؟

- بله با واحدهای باقیماندتون

- خب معلومه ! اگه شما اجازه بدید تصمیم دارم برگردم دانشگاه وواحدهامو دوباره بردارم


romangram.com | @romangram_com