#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_66
- آره
- دیدی چی می گفتن؟ می گفتن بچم دو روز تو اون باغ اسیربوده و کلی اذیتش کردن الهی بمیرم براش
- نگران نباش ستاره دختر محکمیه
راحله در تأیید حرفهای او سرش را تکان داد و چیزی نگفت.
چند دقیقه بعد سیروس که گویی چیزجدیدی به یادآورده بود گفت : راستی جلوی دربیمارستان یه خبرنگارجلومو گرفت می خواست حال ستاره رو بپرسه
در همین لحظه نازنین و مریم وارد بخش شدند و بعد از سلام و احوالپرسی جویای حال ستاره شدند. وقتی فهمیدند تغییری در حال ستاره پدید نیامده به شیشه نزدیک شدند.
مریم با بغض طوری که فقط نازنین بشنود گفت: الهی بمیرم ببین چقدر لاغر شده چی کشیده
نازنین که اشک در چشمهایش جمع شده بود گفت : ببین چقدر ساکت خوابیده تا حالا هیچوقت اینقدر آروم دیده بودیش ؟
* * *
سهیل روی تختش نشسته بود وبه دیوار روبرو زل زده بود . در این چند روز که در زندان بود سعی کرده بود با هیچکدام از زندانیها گرم نگیرد ، دوست نداشت با آن ها یکی شود جایش اینجا نبود .
نمی دانست چه بلایی سر آن دختر آمده است از بیرون زندان خبری نداشت وکسی به ملاقاتش نیامده بود. اتفاقات این چند روز در خواب و بیداری رهایش نمی کرد. اگر بلایی سردختر می آمد چه ؟
با قرار گرفتن دستی روی شانه اش از فکر بیرون آمد .
romangram.com | @romangram_com