#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_63
- اونا به جز اون دوتا جوون اثری از کس دیگه ای تو باغ ندیدن
سرگرد نگاهی به گزارش حادثه انداخت و گفت : ظاهراً همه چیز برعلیه این پسره ست ولی یه نقطه ضعف های واضحی تو پرونده هست. مثلاً پسره به شدت زخمی بوده که این کاردختره نمی تونسته باشه یا طبق گفته کارشناسها دختره با تلفن همراه پسره به پلیس زنگ زده ومعلوم نیست گوشی روچه جوری بدست آورده یا جالب تر از اون پسره وقتی تو بیمارستان به هوش اومده اولین چیزی که سراغشو گرفته دختره بوده که اصلاً با عقل جور در نمی آد
- درست می گین قربان ولی طبق نظر پزشک قانونی توخون پسره مواد مخدر ومشوبات الکلی پیدا شده ممکنه اون موقع توحال خودش نبوده باشه ودختره به نحوی به تلفنش دسترسی پیدا کرده ولی در مورد زخمهای سرو صورتش حق با شماست .
- در هرصورت همه این ابهام ها رو فقط دختره می تونه روشن کنه که اونم بیهوشه
سرگرد از جای خود بلند شد و ادامه داد : بیا بریم سراغ پسره یه چندتا سوال دیگه ازش بپرسیم
* * *
شاسی بلند سفید رنگ گوشه ای از جاده خاکی توقف کرد. شهاب با عصبانیت روزنامه را روی داشپورت انداخت و از ماشین خارج شد . محوطه متروکه بود وهیچ شخصی در اطراف به چشم نمی خورد. رانندهِ ماشین که نمی توانست چشم ازعکس روزنامه بردارد ازماشین خارج شد،کنار شهاب ایستاد و به روبرو خیره شد. شهاب با عصبانیت گفت : من که نمیدونستم می خواد اینجوری بشه. اون موقع حسابی کیفور بودم و حالیم نبود دارم چیکار میکنم . همه چی درست بود اون پسره عوضی کارو خراب کرد اگه پلیس سر نرسیده بود وکارم نیمه تموم نمی موند حساب هر جفتشونو رسیده بودم.
نگاهی به شخصی که کنارش ایستاده بود انداخت ولی او همچنان بدون هیچ واکنشی به روبرو خیره بود. دوباره درصدد توجیه برآمد و ادامه داد : حالاهم که هنوز چیزی نشده ما هیچ ردی از خودمون جا نذاشتیم اگه دختره به هوش نیاد پسره هیچ جوره نمی تونه ثابت کنه ما اونجا بودیم . فقط خدا کنه دختره به هوش نیاد . . .
* * *
مأمورسهیل را وارد اتاق بازجویی کرد و روی صندلی روبروی افسرپرونده نشاند. در این دو روز که از بازداشتش می گذشت این بارچندم بود که به اینجا آورده میشد. سرگرد رفیعی پرونده ای را از روی میز برداشت و نگاهی به پسر جوان که سرش باندپیچی شده بود و آثار ضرب وشتم روی صورتش به خوبی هویدا بود کرد و گفت : آقای سهیل سرمد میخوام همه چیزو ازاول برای من تعریف کنید
سهیل با کلافگی سرش راتکان داد و گفت : چند بار بگم تا حالا صد دفعه اینا رو براتون تعریف کردم
romangram.com | @romangram_com