#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_51


هر سه نفر روی مبلهای راحتی سفیدرنگی که درسالن ویلا چیده شده بود ولو شده بودندکه سهیل وارد سالن شد. کامران با لحن کنایه آمیزی گفت : چی رو اونجا جا گذاشته بودی که به این سرعت باید میرفتی می آوردی؟

سهیل روی مبل تک نفره ای نشست وگفت : گوشیمو، یه تماس مهم داشتم .

وگوشی اش را به او نشان داد.

شهاب پوزخندی زد وگفت : یعنی تو نمی دونی گوشی اینجا آنتن نمیده؟

سهیل قیافه ای گیج به خود گرفت و گفت : واقعاً ، دیدم دیروز هر کارکردم نتونستم به جایی زنگ بزنم .

گوشی را داخل جیبش گذاشت و با قیافه ای طلبکار رو به شهاب گفت : نمی خوای به منم توضیح بدی؟

- چی رو ؟

- خودتو به اون راه نزن ! فکر می کردم بازیمون نود دقیقه ایه قضیه این وقت اضافه چیه ؟

- دیشب دیدم لب و لوچه بچه ها آویزون شده دیدم گناه دارن سرشون بی کلاه بمونه ماهم که تو این دنیا چیزی که زیاد داریم وقته گفتم اینجا بمونیم تا سهم هرکس بهش برسه فکرنمیکردم تو مخالفتی داشته باشی تازه توکه خوش شانس بودی و سهم خودتو زودتر ازهمه بردی اونم دست نخورده

سهیل نگاهی به بقیه که لبخند میزدند انداخت و سعی کرد بی تفاوت به نظر برسد وگفت : که اینطور! درمورد حرفای دیگه ای که زده بودی چی ؟

- کدوم حرفا ؟


romangram.com | @romangram_com