#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_37


وبه همه نگاه کرد ، همه سرهایشان را تکان دادند و کامران مشغول باز کردن دهان ستاره شد .

به محض بازشدن دهانش شروع به فریاد کرد : دستتو بکش عوضی ! از جون من چی می خوای ؟ ... با نزدیک شدن شهاب حرفش را نیمه تمام گذاشت و ساکت شد ، با دیدن چشمان گربه مانند او دوباره دچار همان وحشت مرموز شده بود .

شهاب چند قدمی ستاره ایستاد به اوزل زد و گفت : الان واست تعریف می کنم اینجا چه خبره کوچولو ! من و این دوستای محترمم چند وقتی بود حسابی حوصلمون سررفته بود از مواد و زهرماری و دخترهای هر جایی خسته شده بودیم واسه همین من همش با خودم فکر می کردم چیکار کنیم که بهمون خوش بگذره تا اینکه اونروز تو رو تو پارک دیدم که واسم زبون درازی کردی بعدش فکر این بازی به سرم افتاد و دیدم تو بهترین اسباب بازی واسه این بازی ای

با شنیدن حرفهای شهاب هرلحظه ترس بیشتر بر او غلبه می کرد ، نمی توانست منظور او را از بازی بفهمد .

سهیل که بسیارتعجب کرده بود نگاهی به کامران و رامین انداخت انگار آنها هم چیزی از جزئیات نمی دانستند زیرا با کنجکاوی به شهاب زل زده بودند .

شهاب نگاهی به همه حاضران انداخت ، با هیجان دستهایش را بهم زد و ادامه داد : حالا که همتون حسابی کنجکاو شدید و آماده شنیدنید بهتون می گم بازی مون چطوریه !

بازی اینطوریه که من و دوستام تو

این بازی

با هم رقابت میکنیم ما نقش شکارچی رو بازی می کنیم سپس به ستاره نگاه کرد و ادامه داد : تو هم نقش شکار ، ما میریم توی ویلا و سر خودمونو گرم میکنیم تواین فرصت تو هم وقت داری که فرار کنی و هرجای

این باغ بزرگ که دوست داری قایم بشی . بعد از اینکه کارمون تموم شد می یایم دنبالت هرکدوممون که اول تو رو گرفت برنده است

یه جورایی همون قایم باشک خودمونه فقط فرقش تو جایزشه . جایزه برنده تویی ... !


romangram.com | @romangram_com