#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_3


- خب داشتم آماده میشدم دیگه بابا ! دختر خوشتیپ داشتن این زحمتارو هم داره دیگه !

- آقا ما دختر خوشتیپ نخوایم باید کیو ببینیم ؟

پدرو دختر بعد از بحث بسیار به دانشگاه رسیدند و ستاره با خنده و شوخی از پدرش خداحافظی کرد .

با عجله وارد محوطه دانشگاه شد و نگاهی به ساعتش انداخت ، ساعت زمان8:05 را نشان میداد و او تازه به یاد آوردکه امروز با استاد کرمی کلاس دارد که به حضور به موقع در کلاس خیلی حساس است .

سرعت قدم هایش را بیشتر کرد و سرانجام روبروی در کلاس توقف کرد ، برای ورود به کلاس دست دست می کرد از ضایع شدن جلوی بچه های کلاس وحشت داشت بالاخره دل به دریا زد و با ضربه ای به در کلاس وارد شد . استاد کرمی که مرد نسبتاً جوانی بود وبا غرور خاص خود به ضایع کردن دانشجوها مخصوصا دخترها معروف بود با شنیدن صدای در دست از درس دادن کشیده بود و حالا به ستاره نگاه می کرد با تمسخر گفت : به به خانم درخشان ! بازم سرویس خراب شده بود ؟

شلیک خنده بچه ها به هوا رفت .

ستاره لبخند عصبی زد وگفت : نه استاد ... چیزه... یه مشکلی برام پیش اومده بود .

وبعد از چند لحظه وقتی دید کرمی هنوز با پوزخند منتظربه او نگاه می کند و بعضی از بچه های کلاس پچ پچ می کنند با حرص گفت : ببخشید استاد بالاخره می تونم بشینم ؟

کرمی با اشاره دست او را به نشستن دعوت کرد و خود به ادامه درسش مشغول شد .

ستاره نگاهی به کلاس انداخت وبا چشم به دنبال نازنین و مریم گشت ، آنها راجایی میان کلاس پیدا کرد و با سر سلام کرد و روی صندلی خالی بغل دست نازنین نشست . نازنین در حین نوشتن مطالب تخته نگاهی به ستاره کرد و گفت: کدوم گوری بودی؟ چرا اینقدر دیر کردی؟ آخه خنگ خدا ، مگه تو این کرمی رو نمیشناسی ؟

- چه میدونم اصلاً نفهمیدم چرا اینقدر دیر شد یادم نبود امروز با این کرمی کلاس داریم .


romangram.com | @romangram_com