#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_21


راحله باحرص رو به ستاره گفت : هیچ کار خوبی نکردی با عمه ات اینجوری حرف زدی

ستاره با عصبانیت گفت : حقش بود خروس بی محل ، تو برو به همون آقای دکتر برس

کلمه دکتر را با لحن بامزه ای در ست مثل عمه ادا کرد .

رویا لبخند زد و راحله درحالیکه سعی می کرد جلوی خنده اش را بگیرد گفت : ولی من هنوزم میگم کارت اصلاً درست نبود .

* * *

ستاره پایش را تا آخر روی پدال گاز فشرد . با سرعت رانندگی می کرد و نازنین و مریم که به صندلی خود چسبیده بودند می خندیدند . بالاخره 206 نقره ای رنگ روبروی یک پاساژ بزرگ توقف کرد .

ستاره از ماشین پیاده شد در را بهم زد و با ژست خاصی گفت : ببینید کجا آوردمتون هرچی دوست دارید اینجا پیدا میشه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد برین حالشو ببرین شامم همینجا مهمون خودمید .

نازنین در حالیکه که به سردر پاساژ مجلل چند طبقه زل زده بود گفت : اونوقت به چه مناسبت قراره ما یه همچین فیضی ببریم ؟

ستاره با لبخند چشمک زد و گفت : إ مگه نگفته بودم بهتون ؟ به مناسبت ضایع شدن عمه خانوم محترم بنده

مریم با تعجب گفت : مگه چی شده ؟

- حالا بریم سر شام براتون می گم


romangram.com | @romangram_com