#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_19


ستاره با شنیدن صدای زنگ به سمت آیفون رفت ودر را برای رویا باز کرد .

رویا برخلاف خواهرش دختر بلند قد و کشیده ای بود ولی مثل اوچشمها و ابروان مشکی رنگ داشت .

با ورود رویا بساط خنده و شوخی بین خانم های خانه به راه افتاد ولی چند دقیقه بعد با شنیدن صدای دوباره زنگ به ناگهان فروکش کرد .

ستاره روبه راحله گفت : قرار بود کسی بیاد مامان ؟

راحله در حالیکه به سمت آیفون می رفت گفت : نه ، ولی هرکی هست حتماً با این خونه کارداره دیگه !

چند لحظه بعد با ورود عمه سوزان به سالن اخم های ستاره جمع شد و زیر لب گفت : برخر مگس معرکه لعنت

عمه سوزان در حال پوست کندن خیار رو به رویا گفت : خب رویاجان چه کارا میکنی ؟

رویا با لبخند گفت : دعا به جون شما عمه خانم ، بعدشم تو فرودگاه مشغولم

- به سلامتی عزیزم

وبا لبخندی تمسخر آمیز ادامه داد : ولی برای یه دختر ازدواج از هر کاری مهمتره

- شما درست میگید ولی هردختری ایده آل هایی داره ، من هنوز آدم مناسب خودمو پیدا نکردم


romangram.com | @romangram_com