#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_16
ولی برای عقب نشینی خیلی دیر شده بود پس به نگاه خیره اش در چشمهای او که قدش تا شانه اش بیشترنمی رسید ادامه داد و با شجاعت گفت : چی شد شازده ؟ بهت برخورد، عادت داری همه جلوت دولا راست بشن ؟
سالاری با حرص دندانهایش را روی هم فشار داد وگفت : دختره عوضی حالا بهت نشون میدم .....
ستاره وسط حرفش پرید و با خشم گفت : مثلاً چه غلطی می خوای بکنی ؟
سالاری بدون اینکه چیزی بگوید با چشمهایی که از آنها شراره های آتش بیرون میزد به ستاره خیره بود و او که با خارج شدن دونفر دیگر از ماشین بیشتراحساس خطرمیکرد فقط سعی داشت ترس خود را پنهان کند . در همین لحظه ناگهان خانواده ای با سر و صدا وارد پارک شدند و بچه هایشان به سمت وسایل بازی حمله کردند.
سالاری که وضعیت را اینچنین دید عقب نشینی کرد وهمینطور که به چشمهای ستاره خیره بود در ماشینش را باز کرد و با پوزخند گفت : بازم همدیگه رو می بینیم کوچولو ، تا اون موقع خوب از اون دندونای کوچولوت استفاده کن چون ممکنه از دستشون بدی
چند لحظه بعد ماشین با صدایی وحشتناک از آسفالت خیابان کنده شد و ستاره همچنان همانجا خشکش زده بود و به شرارتی که در آخرین نگاه سالاری بود فکر می کرد .
هر سه نفر در صندلی عقب تاکسی نشستند و نفسی از سر آسودگی کشیدند .
نازنین با عصبانیت آرنجش را به پهلوی ستاره کوبید و گفت : این چه کاری بود کردی دیوونه ؟ من از ترس داشتم سکته می کردم تو واسه من سوپرمن شده بودی ! توکه این آدمو نمی شناسی معلوم نیست چه کارایی می تونه بکنه ، شنیدم سر چند نفرو زیر آب کرده
ستاره با کلافگی مقنعه اش را صاف کرد و گفت : نمیدونم ، خودمم نفهمیدم چه غلطی کردم ، حالاتو هم نمیخواد اینقد این یارو رو بزرگ کنی و با لحن با نمکی ادای نازنین رو درآورد : سرچندنفروزیر آب کرده !
هر سه نفر خندیدند و ستاره ادامه داد : ولی خودمونیم بچه ها دیدید چه جوری حالشوگرفتم خشکش زده بود نمیدونست چیکارکنه ، پسره سبزه شب عید !
مریم که داشت به آینه جیبی اش نگاه می کرد در حین خندیدن ناگهان با لحن پر استرسی گفت : ولی بچه ها چشمای پسره رودیدین ؟ انگار آتیش ازش بیرون میزد، خدا کنه واسمون شر نشه .
ستاره وارد حیاط شد و سعی کرد رنگ اضطراب را ازصورتش بزداید با لبخند وارد خانه شد و سلام کرد
romangram.com | @romangram_com