#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_144

- نه مثل اینکه حالت زیادخوب نیست اینجوری نمیتونم سرمبلغ باهات چونه بزنم بهتره بریم بیرون یه دوری بزنیم وقتی حالت بهترشددرباره خسارت صحبت میکنیم

ستاره که از این پیشنهاد ناگهانی او حیرت کرده بود میخواست مخالفت کندکه او پیش دستی کرد و گفت: تا تو بری دم ماشین من درها رو قفل میکنم و میام

ستاره که این روزها مدام در حال زیر پا گذاشتن اصول خود بود اینبار هم در کمال تعجب متوجه شد زیاد بدش نمی آید دوری بزند و هوایی عوض کند .

هر دو سوارماشین شدند. اینبار هم اسکلت زشت جلوی شیشه به او دهن کجی می کرد . نگاهی به مانی که با خونسردی به روبرو چشم دوخته بود انداخت خودش هم نمی دانست چگونه به او اعتماد کرده و با او همراه شده است.

بعد از مدت زمان کوتاهی ماشین توقف کرد. در حالی که با دیدن شهربازی نزدیک دانشگاه تعجب کرده بود گفت: چرا وایستادی ؟

مانی با خونسردی گفت: پیاده شو بریم یه دوری بزنیم

- اینجا دیگه کجاست؟!

- شهربازیه دیگه معلوم نیست ؟

- میدونم ولی چرا اومدیم اینجا ؟!

مانی در حالی که از ماشین خارج می شدگفت : آخه دیدم خیلی به روحیت میخوره

و شروع به خندیدن کرد. ستاره با عصبانیت از ماشین خارج شدو دررا محکم به هم کوبید.

مانی به او نگاه کرد و با خنده گفت : می تونم ازت بپرسم تو چه پدر کشتگی ای با درهای ماشین من داری؟! اولین باری که دیدمت داشتی با لگد میزدی تو درِ سمت راننده. دفعه بعد رودر عقب ماشین خط انداختی. اوندفعه هم که زدی با ماشینت اون یکی در عقبو داغون کردی الانم که رفتی سراغ درِسمت شاگرد.

romangram.com | @romangram_com