#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_12

- درسو می خوان چیکار ؟ اینا فقط واسه مدرکش می یان دانشگاه عزیزم

ستاره وارد بحثشان شد و گفت : قضیه این سالاری و دار و دسته اش چیه ؟

نازنین نگاه متعجبی به او انداخت وگفت : یعنی تو نمیدونی اینا کین ؟

ستاره با بی تفاوتی گفت : نه ، باید بدونم ؟

- پس گوش بده تا واست بگم ، اون پسر خوشتیپه که وسط اون دوتای دیگه نشسته سالاریه ، فوق العاده پولداره .

باباش یه سیاستمدار گردن کلفته که خیلی حرفش همه جا برو داره ، میگن اینقدر پول داره که می تونه

این دانشگاهو با پرسنلش یه جا بخره .

اون دوتای دیگه هم همینطورن بابای اونا هم خیلی کله گنده ان اما نه به اندازه سالاری خیلی از دخترای دانشگاه دنبالشونن ولی اینا به هر کسی محل نمیدن وای ستاره ماشینشو بگم ، لامصب هر چی ازش بگم کم گفتم ، یه لامبورگینی قرمزخوشگل که آدم وقتی می بینش ضعف می کنه ، می خواد هم خودشو هم صاحبشو بخوره .

مریم به میان حرفش آمد و گفت : أه ، بس کن نازی اینقد چرت و پرت نگو ، بذار حامد و ببینم یه آشی برات بپزم...

نازنین هول شد و گفت : حالامن یه چیزی گفتم تو باید فوری بل بگیری ، من یه موی گندیده آقامونو با صدتا مثل اینا عوض نمیکنم

مریم با لبخندگفت : خدا از دلت بشنوه !

و رو به ستاره ادامه داد : تازه چند روز پیش که تو نبودی نمی دونی یه دعوایی تو همین سلف راه انداختن بیا و ببین ، آخرشم حراستیا اومدن جمعشون کردن .

romangram.com | @romangram_com