#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_11


سپس کنارگوشش باصدای آرامتری گفت : تقصیرخودت بود که اول شروع کردی خانم مهندس

ستاره با لبخندی مشابه او به آرامی طوری که فقط او بشنود گفت: یکی طلبت ، به موقعش حسابتومیرسم آقای دکتر !

* * *

- پسره عقده ای ! منو جلوی مادر و پدر افاده ایش و مامان بابام سکه یه پول کرد

مریم در حالیکه شیر کاکائویش را مزه مزه می کرد گفت : تقصیر خودته ، چقدرگفتم با این بچه پررو کل کل نکن ، اصلاً چه معلوم ، شاید دروغ گفته اصلاً دوستی در کار نبوده فقط یه دستی زده تا تو رو ضایع کنه

ستاره با حرص شیرکاکائویش را سر کشید وگفت : خودم حدس زدم ولی گفتم اگه قبول کنم از روی لجبازیم شده می گرده یکیوپیدا می کنه که برنامه نویس بخواد تا منو ضایع کنه

نازنین که با لیوان یک بار مصرف شیرکاکائو بازی می کرد گفت : باباجان مگه تو نمی گی این پسر عمه محترمت دکتره ، پولداره ، خوشتیپ و خوش قیافست ، خب برو زنش شو این بدبخت رو هم از دربه دری نجات بده !

و با چشم و ابرو به امیر شریفی که به دیوار تکیه داده بود و در حال خوردن چای زیر چشمی آنها را می پایید اشاره کرد .

ستاره با حرص گفت : حرف مفت نزن نازی ! من چه جوری می تونم تا آخر عمرم اخلاق گند این شازده رو تحمل کنم ؟

نازنین می خواست حرف دیگری بزند که با ورود عده ای به سلف حرفش را قطع کرد و به آن هازل زد . کمی بعد به خود آمد و با گیجی گفت : نگاه کنید سالاری و دار و دسته اش !

مریم که تازه آنها را دیده بود گفت : اینا کار و زندگی ندارن هر روز دانشگاه پلاسن سرکلاسم نمیرن فقط این لول کاغذها رو میزنن زیربغلشون تو دانشگاه جولون میدن


romangram.com | @romangram_com