#قشاع_پارت_60
با اخم نگاهم کرد و گفت:
امیرعباس-پس مربوط به کیه؟!این حرفا چیه که میشنوم؟!
-هر چی میشنوی راسته!
امیرعباس کبود شد،خون خونشو می خورد،دندوناشو روی هم گذاشت استخون فکش از فشار دندون آرواره هاش از زیر پوست صورتش تکون می خوردند..از چشماش خون می بارید،چسم بهم دوخت حس کردم الأن عین یه شیر در کسری از ثانیه منو می درّه و یه لقمه ام می کنه..!صدای نفس های عصبیش عین دودکش قطار ناممتد از سینه اش خارج می شد..با صدای گرفته گفت:
امیرعباس-بچه ی کیه؟
-امیرحسام
امیرعباس-زن امیرحسین بودی و بچه ی امیرحسام تو شکمته؟!رسم خونوادگیتونِ یا رسم مدرن دخترای امروزیه؟!(الأن خیط میشه خخخ؛هیچوقت اصلا قضاوت نکنید چه برسه به قضاوت زودهنگام و احساسی،اینو جدی میگم ها،قضاوت فقط مال خداست که عالم به نهان و پیداست،قاضی هاشش هم که عمریِ تو این کار هستن بعد از هر بار قضاوت توبه می کنند...حواستون باشه الکی الکی خودتونو با شستن گ*ن*ا*ه دیگران نندازین گوشه ی جهنم..یکی منو از رو منبر بیاره پائینD:)
-رسم پسر کوچیکه ی استاد شریعتی!
امیرعباس صندلیشُ کشید جلو و نزدیک تر بهم شد اونقدر نزدیک که سرمو عقب کشیدم!با صدای آروم گفت:
امیرعباس-لمیرحسام و تو چکار کردید؟
-منو قاطی امیرحسام نکن،بگو امیرحسام چیکار کرد!
romangram.com | @romangram_com