#قشاع_پارت_57
مامان اومد منو ب*و*سید و گفت:
مامان-مامان با این پسر اینقدر کل کل نکن،به خدا یه ربع پیش آنقدر سرخ شد گفتم الأنِ که سکته کنه خون این یکی هم بیفته گردنمون،حرفای باباتو تو گوشت نگه دار،اینقدر حرص و جوش نخور اون بچه عقب افتاده میشه ها..فردا صبح میام بهت سر می زنم،چیزی میخوای برات بیارم؟!
با غصه گفتم:
-نه یه چیز میخوام از پسش بر نمیای..!
مامان-چــی؟؟!!
-مرگمو!میتونی بهم بدیش؟!
امیرعباس-لا اله الا ا...
اَه اومد اونم ذکرگو!
فُرم رو توی کشو گذاشت و بابا گفت:
بابا مهراد-عمو جان کاری داشتی به من زنگ بزن گوشیم تا صبح روشنه..
پوزخندی زدم و امیرعباس با اخم نگاهم کرد و بعد با روی باز گفت:
romangram.com | @romangram_com