#قشاع_پارت_56
زن عمو پروانه اومد داخل اتاق و مامان اشک هاشو پاک کرد و زن عمو کیفشو برداشت و اومد منو ب*و*سید و بوی عطر گُگُشنِلِش توی بینیم پیچید..اون روسری مشکی ابریشمی زیباشو جلوتر کشید و موهای بلندشو کمی داخل روسری کرد و بعد اون چادر حریر کلفتشو سرش گذاشت و گفت:
زن عمو پروانه-قربونت برم امیرعباس امشب مراقبته،من برم باز این دو تا زدن تو کاسه کوزه ی همدیگه...
مامان نگران گفت:
مامان-چی شده پروانه جون؟هدی کجاست؟
زن عمو پروانه-ماشین گرفت رفت..این پسره هم اینقدر عصبانی هس که کارد بهش بزنید خونش در نمیاد،حاج مهراد تو رو خدا با هدی حرف بزنید این که نشد زندگی،هر روز دعوا..گریه..داد..بیداد..تهدید...شورشو در آوردند دیگه...
بابا فقط زن عمو رو نگاه کرد،مامان رو به بابا گفت:
مامان-زنگ بزنم ببینم کجا رفته؟!
بابا سری تکون داد و گفت:
بابا مهراد-بریم دیگه این نگهبانه هی میاد در می زنه..
زن عمو پروانه-گریه نکنی عزیزما،یه کم به فکر خودت باش فدات شم..سعی کن بخوابی،کاری نداری؟خداحافظ.
-خداحافظ
romangram.com | @romangram_com