#قشاع_پارت_55

با بغض و صدای لرزون گفتم:
-من خون بهام؟بابا من خون بهام؟!
بابا نگام کرد و گفت:
بابا مهراد-مهران به خاطر تو امیرحسامُ کشت
-امیرحسام به خاطر غلط زیادی مهران منو خودشو به گِل نشوند..
بابا عصبی بود ولی صداش آروم بود..
بابا مهراد-آه یکی پشتم بود که جگر گوشه هامُ باید بین زندان های مختلف تقسیم کنم..
مامان با حالی مشابه به من گفت:
مامان-مهراد جان!
بابا مهراد-نمی فهمم،من یه عزیزُ گرفتم و خدا جاش داره تموم عزیزامو ازم می گیره...
بابا مهراد-نمی فهمم،من یه عزیزُ گرفتم و خدا جاش داره تموم عزیزامو ازم می گیره...

romangram.com | @romangram_com