#قشاع_پارت_52
عرشیا-بر می گردی...
هدی-که بشی صابون سرشور؟!پشت گوشِتُ دیدی منم دیدی..!
زن عمو پروانه-نچ اینا چشونِ!!؟تو بیمارستان دارن آبرو ریزی می کنند..
زن عمو پروانه هم رفت سراغ هدی و عرشیا..هانی دستی که سُرُم بهش وصل بود رو ب*و*سید،لبخندی تلخ بهش زدم و گفت:
هانی-آبجی من همیشه پیش بابا نماز می خونم دعات می کنما..!
-قربونت برم من،زیاد دعا نکن چون هر چی باشه تو هم یه "حکمت" هستی،حکمت ها از دایره ی رحمانیت خدا به دورند...
امیرعباس-لا اله الا ا... باز کفر گفتنُ شروع کرد..!
بابا مهراد-زبونتُ گاز می گیری یا نه؟با همه دعوا با خدا هم دعوا؟!خجالت بکش دختر..
جواب بابا رو ندادم،نگاهش هم نکردم..مامان موهامو نوازش کرد و گفت:
مامان-هونیا جان اینا همه امتحان خداست عزیزم..
-پس داره امتحان اونائی که براشون پارتی بازی کرده و ازشون نگرفته رو هم از ما می گیره..!
romangram.com | @romangram_com