#قشاع_پارت_51
عرشیا-هدی میاد پیشت..
بابا برگشت عرشیا رو نگاه کرد و عرشیا سر به زیر انداخت و گفت:
عرشیا-حاجی هنوز وقتی خطبه ی طلاقُ نخونند که محرمیم و اختیارشو دارم،درسته؟چهارتا امضاء بدون خطبه ی طلاق که درست نیست تازه بعد امضاء هم هر روز همدیگرُ دیدیم...
هدی برگشت با حرص عرشیا رو نگاه کرد و گفت:
هدی-از هر فرصتی استفاده می کنی ها؟!
هدی از اتاق عزم رفتن کرد و عرشیا دنبالش راه افتاد در حالی که می گفت:
عرشیا-مگه دروغ میگم؟!کی خطبه ی طلاقُ خوند؟گفتن فردا بیاید حاج آقا خطبه رو بخونه هنوز فردا نیومده...
هدی-تو نیومدی من اومدم
عرشیا-خوب کردم نیومد اصلا طلاقت نمی دم به اون چهار تا امضاست ببین چیکار می کنم اون چهار تا امضاءُ!هنوز امضاء اصلیِ مونده و اسمتم تو شناسنامه امه..!
هدی با حرص گفت:
هدی-عـرشیــا!!
romangram.com | @romangram_com