#قشاع_پارت_37
امیرعباس-هنوز پیش آقا داریوش کار می کنند؟!!
ملیح مامان-نده خدا صد بار خواسته جدا بشه که نونش از این برادر جدا بشه ولی نذاشته،می خواد با زور حاج مهرادُ زیر دین خودش نگه داره که امر و نهی کنه..ادعای خان داداشی هم می کنه..حاج مهرادُ که می شناسی چقدر نجیبِ نمی تونه به خاطر گذشته ها تو روی برادرش بایسته و بگه "نه" یک کلام!
امیرعباس-دکتر اومد؟معاینه کرد؟
ملیح مامان-نه مادر این بچه هم تا صبح ناله می کرد..چند بار صداش کردم ولی دیدم بیدار نمیشه،نمی دونم خواب می دیده..درد داشته..مردم از نگرانی...
امیرعباس-دِ خب یه پرستار رو صدا می زدی شاید درد داشته بیچاره..!
ملیح مامان-گفتم الأن صدا کنم میگن خب خوابه دیگه خانم،بدتر از خواب بیدار میشه...شما که رفتید تا کلی وقت گریه کرد و دلش هوای باباشُ کرده بود...
امیرعباس-نچ،بریم ببینم دکتر اومده،بگم بیاد من از اونور میرم دنبال عمو مهراد...
ملیح مامان-پروانه نیومد!؟
امیرعباس-قرار بود با آقاجون بیاد..
ملیح مامان-آقات دیشب پائین بود یا بالا؟!
امیرعباس یه مقدار سکوت کرد و بعد گفت:
romangram.com | @romangram_com