#قشاع_پارت_34

زن عمو پروانه-باشه پس جوجه کباب یراش میارم،غذای بیمارستان که به درد نمی خوره(خدائی من خودم تو خیلی از بیمارستان ها بودم حالا به دلایل مختلف یا مریض بودم یا همراه مریض،ولی اینو بگم شکر خدا روز به روز غذاهای بیمارستان ها دارن بهتر میشن مخصوصا بیمارستان های کلان شهر ها،جوری که اطلاع دارم حتی بعضی از نهادهای حکومتی غذاهاشونو از بیمارستان ها می گیرن!یعنی پول یا منابع میدن تا آشپزخونه های بیمارستان ها براشون غذا درست کنند!!)
عمو رسول-بیمارستانش خصوصیِ،رسیدگی می کنند بیا بریم
زن عمو صورتمو ب*و*سید و گفت:
زن عمو پروانه- فردا می بینمت...
همه که رفتند ملیح مامان ملافه ی رومو درست کرد و گفت:
ملیح مامان-خیلی ترسیدم وقتی امیرعباس زنگ زد،خودشم خیلی ترسیده بود،هدایا بلا رو از ما دور کن نذر کردم راحت فارغ بشی یه گوسفند بکشیم همینطوری بدون اینکه خودمون ازش بخوریم ببریم یه توان بخشی جائی بدیم شاید این بلاها فروکش کنند و هاوار نشن رو سرمون
-دستتون درد نکنه..
ملیح مامان تسبیحشو درآورد و شروع کرد به ذکر زدن،لبخندی بهم زد و گفت:
ملیح مامان-هونیاجان بخواب مادر،دکتر گفته خیلی ضعیفی نه خواب و خوراک داری نه آرامش،نچ از وقتی اومدی خونه ی ما دنیاتو سیاه کردیم...
-ملیحه خانوم شما خیلی خوبید من خجالت می کشم وقتی اینقدر مهربونید باهام..!
ملیح مامان دستمو گرفت و گفت:

romangram.com | @romangram_com