#قشاع_پارت_30
-بیا دکتر توی ایستگاه پرستاری ایستاده داره این پرونده ها رو نگاه می کنه بدو..
-مادر یه لحظه حواست باشه..زن عمو..زن عمو بابا الأن میان همه امونو بیرون می کنند...
-غلط می کنند شبی خدا تومن می گیرند دو تا ملاقاتی بیاد بیرون می کنند؟!
-بابا مامان سهِ شب کدوم ملاقات؟!اون سه بعدازظهرِ که میان ملاقات
-آقام کو؟
-داره پارک می کنه..ملیحه خانوم..سلام..الهی بمیرم برای این طفل معصوم نگون بخت..یه شب خواست بره بیرون ها..تو رو خدا رنگ و روشو! الحمدلله به خیر گذشت؟خدا می دونه چقدر نذر و نیاز کردم گفتم «نیام قلبم از دهنم درمیاد»
ملیح مامان-دکتر می گفت «برای استرس و ضعف زیاده» می گفت باید استراحت مطلق باشه،هم بچه خیلی ضعیفه هم مادر،آخه چه قوتی وقتی خورد و خوراک اشک و غصه و دردِ؟!خدایا کی زندگیمونو چشم کرده که مصیبت های ما تمومی نداره؟ «موهامو نوازشی داد و گفت» شرمنده ی روی چند نفر بشم؟شرمنده ی روی پدر و مادرش که سپردنش دست ما،شرمنده ی روی امیرحسینم و از همه مهمتر شرمنده ی روی خدا..وای استغفرا... استغفرا... خدایا پناه بر تو
صدای صحبت کردن عریا و امیرعباس و عمو رسول می اومد ولی نمی فهمیدم چی میگن..چشمامو باز کردم و زن عمو پروانه با ذوق گفت:
زن عمو پروانه-ای وا بیایید..خدا رو شکر الحمدلله چشماشو باز کرد
ملیح مامان-خدایا شکرت،هونیاجان مامان بهتری؟
امیرعباس-مامان بذار چشماشو باز بکنه بعد سوالاتو شروع کن
romangram.com | @romangram_com