#قشاع_پارت_27

با گریه گفتم:
-بچه ام..بچه ام مـرد..!!
امیرعباس-عرشیا شوکه نشو حرکت کن
عرشیا چشم ازم برداشت و دستی رو خوابوند و حرکت کرد و باز برگشت یه نیم نگاهی بم انداخت و گفت:
عرشیا-هونیاجان خوبی؟!
با گریه و هق هق گفتم:
-نه درد دارم
امیرعباس-نترس..نترس این اتفاق ممکنه برای خیل از زن های باردار بیفته دلیل نمیشه اتفاقی برای بچه بیفته
-چرا افتاده..مرده که داره خون میاد،خودم تو فیلم ها دیدم هر وقت خون میاد بچه مرده...
امیرعباس-من نگاه کن منو ببین..نفس عمیق بکش..هونیا گریه نکن..نفس بکش..آرامش خودتو حفظ کن هر چی بیشتر هول کنی بدتر میشه ها..
با هق هق به امیرعباس نگاه کردم و گفتم:

romangram.com | @romangram_com