#غم_نبودنت_پارت_93


من همین نگاه و می خواستم.

بعد از شام خوشمزه ای که با دستپخت ابجی غزاله بود همه دوباره توی سالن پذیرایی جمع شدن..

همه سرگرمه خودشون بودن و حرف میزدن.میخندیدن و میوه میخوردن و فارغ بودن از غماشون..حداقل واسه چند ساعت..ولی من نمیتونستم تحمل کنم میوه پوست کندنای مانا رو واسه امیر.نمی خواستم ببینم امیر یه پر نازک کیوی ترش و نمک خورده رو با دستای خودش گذاشت تو دهن مانا و اون هم واسش ناز میکرد و لباشو غنچه

شانس اوردم گوشیم زنگ خورد و از اون فضای مسخره زدم بیرون وگرنه حتما جیغم در میومد..

رفتم تو حیاط.یکی از مشتریای مزون بود که می خواست بدونه میتونه مدل یقه لباس نامزدیشو عوض کنه..

_ایرادی نداره خانمی..شما فردا بیارش ببینم چکار میتونم براش بکنم..باز تر بشه؟ولی الانم خیلی بازه ها..خیله خب هر جور مایلید..من فردا منتظرتونم..خدانگهدار.

گوشی و قطع کردم و یه نفس عمیق کشیدم و به اسمون خیره شدم.هوا خوبه..کاشکی میشد همینجا بمونم تا مهمونا برن.اصلا حوصله ندارم.کاشکی امشب این دختره نمیومد.اصلا این از کجا پیداش شد؟

_نامزدت و امشب ندیدم.

بی هوا برگشتم عقب.

امیر علی بود که دست به سینه ایستاده بود و پاهاش و با فاصله از هم باز گذاشته بود و منو نگاه میکرد..

قلبم ریخت.این از کجا اومد؟حرفی رو که سر زبونم اومد و واسش گفتم..

_یعنی اصلا تا حالا از کسی درباره من نپرسیدی؟

یه قدم اومد جلو و با صدای اروم ولی پر از خشمی گفت_هر اتفاقی که به تو مربوط بشه واسه من مهم نیست.دوستم ندارم که از کسی بشنوم..

_پس چرا الان خودت پرسیدی؟

پوزخند مسخره ای زد و گفت_فقط واسم عجیب بود که ندیدم امشب جناب عاشق پیشه دورت بچرخه..

برگشت و خواست بره که..

_طاها مرده

قدم اول به دوم نرسیده ایستاد.حتی نتونست برگرده.بغض گلوم و گرفت.بازم یاد طاها.بازم یاد مرگ غم انگیزش.

یه قطره اشک از چشمم چکید.با برگشتن امیر علی منم سریع برگشتم و رومو برگردوندم.نمیخواستم قطره اشکی و که حاصله غمه طاها بود و تو چشمام ببینه..

امیر علی_من..من نمی دونستم.

اروم زمزمه کردم..تو خیلی چیزا نمیدونی..

حضورش و نزدیکتر به خودم حس کردم.

_واسه چی م..مرد؟

_سرطان خون

_من..متاسفم.تسلیت میگم.

برگشتم سمتش.فاصلمون خیلی کم بود.یه قدم رفتم عقبتر.

_چهار ساله که رفته.

ابروهاش پریدن بالا.فکر نمیکرد من چهار ساله تنهام؟خب میدونست می خواست چکار کنه؟یعنی اصلا واسش مهم نبودم که بخواد درباره من از کسی بپرسه..حداقل حالمو..بفهمه زندم یا نه؟

romangram.com | @romangram_com