#غم_نبودنت_پارت_94


امیر علی_تو..تو واسه..

من وقتی چهار سالم بود از جلو دبیرستان دخترا که رد میشدم واسم غش میکردن.

البته الانم غش میکنن ولی از خنده

مورد داشتیم دختره تو گوگل سرچ کرده قیمت مانتو دختر خالم..

گوگل هم جواب داده_دختر خالت گفته به کسی نگم..

همون لحظه در سالن باز شد و بچه ها همشون اومدن بیرون.اولش با تعجب به نزدیکی من و امیر علی نگاه میکردن..امیر دست کشید بین موهاش و یکم رفت عقب تر.پرهام و پروا با شلوغکاریاشون فضا رو شاد کردن.

مهرداد یه زیر اندارز پهن کرد روی موزاییکای توی حیاط هممون نشستیم اونجا.اناهیتا هم یه سینی چایی دستش بود و هممون یکی یه لیوان برداشتیم.

اناهیتا یه طرفم نشسته بود و یه سمتم خالی بود.

در سالن دوباره باز شد و افسون با سر و صدا اومد پیشمون و نشست کنارمولپمو سریع ماچ کرد.

_وا..دیوونه.به این زودی دلت برام تنگ شد؟

افسون دستاشو کوبید به همدیگه و گفت_از طرف من نبود که.از طرف فراز بود.

یه دفعه جمع ساکت شد.کسی حرفی نمیزد.

افسون_همین الان فراز زنگ زد و گفت بهت بگم ببینمت کشتمت.بی خبر رفتی مهمونی به منم نگفتی..نگرانت شده بود..اخرشم گفت یه ب*و*سه خوشگل بزنم رو لپت..

فراز؟فراز که میدونست..

اناهیتا_فراز کیه؟

پروا سریع اومد بگه عم..

که افسون پرید بین حرفاشو گفت_یکی از فامیلامونه..نمیشناسینش.

ناخوداگاه نگاهم رفت سمت امیر که اخم کرده بود وحشتناک.صورتش قرمز شده بود.لیوان چاییو جوری دور انگشتاش فشار میداد که هر لحظه منتظر بودم بشکوندش..

نکنه..نکنه نقشه فراز..؟ای کلک..فهمیدم.اصلا امشب نیومد چون اگه میومد به همه معرفی میشد و نمیشد کاریش کرد.

افسون اروم زد به پهلوم و خیلی نا محسوس یه چشمک ریز زد.

افسون_می خوای یه زنگ بهش بزن تا پا نشده بیاد اینجا..

گرفتم قضیه رو..

گوشیمو دراوردم و شماره فراز و گرفتم .افسون اروم داشت یه چیزایی به پرهام و پروا میگفت.بدون اینکه اون جمع یخ زده رو ترک کنم نشستم حرف زدن.

تماس که وصل شد یه دفعه صدای شاد فراز پیچید تو گوشی..

فراز_اون پسره چلمن هنوز اونجاست..

خندم گرفته بود.

_اره.

توکا گوشی و گرفت و با هیجان گفت_غزلی پایتیم حسابی..

romangram.com | @romangram_com