#غم_نبودنت_پارت_55
قیافه هاشون چرت بود و تیپاشون مزخرف.یکیشون کچل بود و یکیشون قد بلند بود.
خواستم از کنارشون رد شم که پسر درازه دستش و گرفت جلو راهمو گفت_کجا دخمل؟
حالم از لحنش بد شد..با اخم نگاهش کردم.
_برو کنار.
ترسیده بودم وحشتناک.
پسر درازه گفت_اوه اوه..بابا عصبانی..
رو کرد به کچله و گفت_داداش بیا خانمو ارومش کن..بد جور داغ کرده.
اومد بیاد کنارم رفتم عقبتر و با صدای ترسیده گفتم_بیای جلو جیغ میزنم..گمشو عقب.
کچله یه خنده چندش کرد و گفت_میخوای جوری خفتت کنم که به ثانیه نکشه ..حتی نفست هم در نیاد.؟
اب دهنمو قورت دادم.پس طاها کجا بود؟
همون موقع طاها اومد و با صدای بلندی گفت_اینجا چه خبره؟
انقد ترسیده بودم که نمی تونستم حرف بزنم.
پسرا یه نگاه به طاها انداختن و با مسخرگی گفتن_این جوجه با تو؟
طاها عصبی گفت_حرف دهنتو بفهم م*ر*ت*ی*ک*ه..غزل بیا اینجا.
و خودش اومد بیاد پیشم که پسرا جلوم ایستادن..
پسر درازه_کجا عمو؟این غزل خانمتون امروز مهمون ماست.
طاها با دندونای بهم چسبیده داد زد_خفه شو عوضی و با هاشون گلاویز شد.
دعوا بحث نگرانی واسش بد بود.عجب غلطی کردم.رفتم بینشون و سعی داشتم جداشون کنم.
_طاها..تروخدا.اقا بیا برو.کمک..یکی بیاد کمک.
اون پسر درازه اومد مشتش و بیاره تو صورت طاها که یه دفعه طاها خون دماغ شد زانوهاش شل شدن و افتاد رو زمین.
جیغ کشیدم و رفتم کمکش.
پسر درازه_ای بابا.هنوز نزدمش که اینجوری غش کرد..فیلمشه؟
عصبی داد زدم_گمشو کثافت..چی از جونمون میخواین؟
اومد بیاد که بزنه تو صورتم همون موقع یکی از باغبونای باغ پیداش شد.پسرا هم سریع در رفتن.
با کمک باغبونه طاها رو نشوندم رو نیمکت و دستمال دادم دستش.بی جون بود.سرش و بالا گرفته بود و دستمال رو بینیش بود.چشماش بسته بود.کنارش نشستم.
_معذرت میخوام.تقصیر من شد.
حرفی نزد.
_اگه قهر نمیکردم..اگه ول نمیکردم برم.
romangram.com | @romangram_com