#غم_نبودنت_پارت_54


طاها_هر چیزی که متعلق به تو باشه من دوست دارم..بزن بریم خانمی..

خندید.بعد از مدتها تو این روزایی که درواقع شاید تو شوک بود بالاخره رنگ خنده اومدرو لباش..

با هم و کنار هم قدم میزدیم.جای دوری نرفتیم.یه پاساژ بود نزدیکای خونه رفتیم اونجا.توی بازار خیلی معذب بودم.مخصوصا که من هروقت قصد بازار داشتم لباس سنگین میپوشیدم..امروز چرا این کارو کردم..اه.

بعضی نگاه ها اذیتم میکرد..دوست نداشتم.به غلط کردم افتاده بودم.شالمو کشیدم جلوتر و تونیکمو پایین تر.با دستمال رژمو پاک کردم.اینجوری بهتر بود.

چیز زیادی نخریدیم..یه شال نقره ای واسه من و یه تی شرت توسی واسه طاها با انتخاب من.

ابمیوه طبیعی خوردیمو لیوانای یه بار مصرفشونو انداختیم تو سطلای مکانیزه کنار خیابون..

خوب بود.طاها شاد بود.نه مثل قدیما ولی همینکه واسم حرف میزد شعر میخوند و با نگاهش ارومم میکرد خوب بود.

طاها_میخوای بریم پارک؟

_وای اره..خواستم بهت بگم گفتم شاید خسته باشی.

طاها_دیگه انقد از پا نیفتادم..

عصبی گفتم_طاها میشه این حرفای مزخرف و دوباره پیش نکشی..

طاها_معذرت می خوام..دست خودم نیست.حق بده.

نمیخواستم دیگه بهش فکر کنه.

با نگاه شیطونم گفتم_بدوییم تا پارک؟

طاها_من..

اخم کردم.

طاها_بدوییم.

تا رسیدن به پارکی که نزدیکمون بود دوییدیم.قدمای من بلند بود یا توان طاها کم شد ولی من جلو بودم.دم در پارک ایستاد.خم شد رو زانوهاش و تند تند نفس میکشید.اومدم پیشش منم نفسم تند بود.خیلی دوییده بودیم.

بطری اب معدنی و از تو کیسه خریدا دراوردمو گرفتم طرفش

_بخور نفست جا بیاد.

طاها_اول تو بخور.

یه کم خوردم و دادم طاها.خورد..بهتر شد.

طاها_ ناراحت نشی ولی پیشنهادت مسخره بود.

_واسه سلامتی خوبه.

طاها_نه واسه من.

اخم کردم.نمیدونم چرا انقد زود از دست حرفاش عصبی میشم...بطری اب و پرت کردم و از کنارش رد شدم.نمیدونم چرا انقد دوست داره خودشو مرده تصور کنه.اه.

اصلا پشت سرمو نگاه نکردم..صداش میومد..

همینجور که عصبی داشتم میرفتم یهو از بین درختا دو تا پسر جوون زد بیرون که اگه جلو خودمو نمیگرفتم میرفتم تو سینشون.

romangram.com | @romangram_com