#غم_نبودنت_پارت_48
سعی میکنم گوشه بزرگی از قلبمو بذارم در اختیار امیر.واسه خودش.ولی فعلا باید زندگی کنم و به یه جوون دم مرگ زندگی بدم.
امروز روز سختیه.چون با طاها قرار دارم توی یه پارک دنج و خلوت و قراره تلخ ترین حادثه زندگیش و واسش بگم.
انقد استرس دارم که دستام یخ کرده و ریتم ضربان قلبم از دستم در رفته قدمام واسه رسیدن به اون پارک انقد ارومه که حس میکنم هر چقد برم بازم نمیرسم...
هیچ وقت دوست نداشتم قاصد خبرای بد باشم ولی مثل اینکه اینبارو مجبورم..
توی راه مهرداد بهم زنگ زد توکا زنگ زد و افسون هم زنگ زد.هر سه نگران بودن و استرس داشتن..
تا برسم بیست دفعه پشیمون شدم ولی مگه کار دیگه ای هم میشد کرد.این کار باید انجام بشه..
وقتی از دور دیدمش که نشسته روی نیمکت با اون تی شرت سفید و جین سفید واقعا حس پاکی وجودش بهم سرایت کرد..فکر اینکه اگه یه روزی طاها نباشه طاهای مهربون و عاشق کسی که شعر برات میخونه میری تو اوج ابرا طاهایی که رنگ نگاهش پاکه و پر از ارامش باعث میشه خون تو رگام یخ بزنه.
عجیبه ولی با اینکه طاها مانع رسیدن من به امیر علی شده ولی هیچ وقت نخواستم به اون لحظه ای فکر کنم که طاها نباشه..هیچ وقت.
رسیدم بهش..روبروش ایستادم.با لبخند قشنگش نگاهم کرد و گفت_چه جای خوبی قرار گذاشتی..ادم اروم میشه.
نشستم کنارش و شاخه رزی و که واسه من کنارش گذاشته بود و برداشتم و نفس کشیدم و گفتم_ولی من هر جا تو باشی ارومم.
طاها_من خیلی خوشبختم..نه؟اینکه تو رو دارم نهاین خوشبختیمه غزل.من دیگه هیچی از خدا نمیخوام..
و من تو دلم گفتم بخواه طاها..سلامتیتو از خدا بخواه.
پامو روی اون یکی پام انداختم و به روبرو خیره شدم.
طاها_غزل بانو..نمیخوای بگی چکارم داشتی؟
نگاهش کردم..با لبخند.
_همیشه بگو اینو..غزل بانو.قشنگه..
طاها_تو غزل منی..بانوی من.غزل بانوی طاها.
_تو همیشه ارومی طاها و این حالت اطرافیانت هم اروم میکنه.
طاها_و این خوبه؟
_عالیه.
یه نفس عمیق کشیدم.چشمامو بستمو با یه بسم الله بازشون کردم.
_طاها..امروز ازت خواستم بیای همدیگه رو ببینیم چون من میخواستم یه چیزی بهت بگم.
نگاهش نمیکردم.میترسیدم چشماش باعث بشه هول بشم و بیشتر گند بزنم.ولی از استرس دستامو تو هم پیچ میدادم که طاها گفت_غزل اروم باش عزیزم.
_طاها خودت میدونی همیشه تو زندگی همه ادما مشکل هست.جریان زندگی گاهی وقتا اون چیزی نیست که ما می خوایم.بعضی وقتا یه سری مشکلات هست..یه سری دردا..خلاصه یه چیزی هست که باعث بشه ادم واسش غصه بخوره.ولی مهم اینکه ما بتونیم از پسشون بربیایم.
نگاهش نگران بود و اخم کرده..
طاها_میخوای از پیشم بری؟
بهت زده نگاهش کردم.
_چی باعث شده که اینجوری فکر کنی.طاها من کنارتم.تا همیشه.
romangram.com | @romangram_com