#غم_نبودنت_پارت_45
چشمام پر از اشک شد.امیر تا حالا باهام اینجوری حرف نزده بود.انتظار نداشتم..شایدم باید داشته باشم.اون حق داره.
_امیر.نرو.بذار واست توضیح بدم.
پوزخند زد.
امیر علی_از اقاتون اجازه گرفتی اومدی اینجا؟
چشمام خیس از اشک شد.
_امیر اشتباه نکن.باور کن قضیه اونجوری نیست که تو فکر میکنی.
امیر_قضیه اونچیزیه که دارم میبینم..اون چیزی که داره میسوزوندم.قضیه چیزیه که داره منو از خانوادم میکنه..
_من ازت نخواستم بری.
خیره شد تو چشمام..خیره بودم به قهوه ای چشماش.
_چشمات دیوونم میکنه..بمونم دیوونه میشم..
هنوزم خیره به عسلی چشمام بود_حتما اون پسره هم این حرفا رو بهت میزنه..اره؟
حس کردم نفساش تند شدن..صورتش قرمز شد.
اب دهنمو قورت دادم.رفتم جلو.شاید نباید میرفتم من طاها رو داشتم ولی نباید ایندمو خراب میکردم.من امیر و میخواستم..عشقمو.
همه توانم و جمع کردمو با صدای لرزونی گفتم_امیر..من دوست دارم.
هنوز این جمله از دهنم در نیومده بود که سیلی محکمش خوابید رو گونه ام.
صورتم یه ور شد.سوخت.صورتم..دلم..چشمام..نگ اهش کردم.پشت پرده اشک.دستش و مشت کرده بود.
_مسافرین محترم پرواز شماره 720 به مقصد فرانکفورت..
امیر علی_دیگه نمیخوام ببینمت..حالمو بیشتر از این خراب نکن.
رفت.رفت و من اشک چشممو کردم اب پشت پاش.نگاه خیره مردمو حس کردم.پچ پچاشونو شنیدم.من از امیر جلوی این همه ادم سیلی خوردم..ولی مگه مهم بود..مهمتر از رفتن امیر.مهمتر از تنهاییم.مهمتر از اینکه رفت ولی بد رفت..
حقم نبود خدا.این حق من نبود.امیر نمیدونه تو که میدونستی خدا.تو که میدونی دوسش دارم تو که میدونستی نامردی نکردم.این حق من نیست.این رفتن این سیلی این همه تنفر حق من نیست خدا.این همه غم خدا حق من نبود.
_خانم..حالتون خوبه؟
یه دختر جوون همسن خودم بود.شاید داره تو دلش بهم میخنده.
عقب عقب رفتم..هنوز داره نگاهم میکنه.به درک به جهنم..وقتی امیر نیست همه برن به جهنم..
کوچه های بلند درختای بلند روزای بلند با قدمای کوتاه من هیچ تناسبی ندارن.
دلم گرفته..حس میکنم تو این شهر غریبم..حالا که امیر نیست انگار منم اینجا غریبم..انگار هیچکس و ندارم.از موقعی که رفته دارم فکر میکنم چرا؟
چرا رفتی امیر.حالا من بی تو چه طور زندگی کنم..
چند تا عکس یادگاری با یه بغض و چند تا نامه
چند تا اهنگ قدیمی که همه دلخوشیامه
romangram.com | @romangram_com