#غم_نبودنت_پارت_192
داد زد_قسم نخور کثافت..
و زنجیر و محکم گرفت و کشید و پارش کرد.پرتش کرد خورد به دیوار و نمیدونم کجا پرت شد.
گردنم تیر میکشید.جای کشیدگی زنجیرش میسوخت..گلوم بغض داشت.سینم میسوخت..
با نفرت زل زد تو چشمام و گفت_ازت متنفرم غزل.
هولم داد و از خونه زد بیرون.
انقد گریه کرده بودم که چشمام در حال سوختن بود.به سختی بلند شدم و رفتم تو سالن که تلفن زنگ خورد.یه نگاه به شمارش انداختم و با بغض جواب دادم.
_سلام انا..
اناهیتا که صداش با تاخیر میومد گفت_سلام غزلی خوبی؟امیر خوبه؟
_نه..
زدم زیر گریه.میدونم نباید تو کشور غریب میترسوندمش ولی دست خودم نبود.
اناهیتا با ترس گفت_غزل..الو؟چی شده؟امیر خوبه؟واسه چی گریه میکنی؟
بریده بریده گفتم_امیر علی..منو زد.
اناهیتا_دعواتون شد؟سر چی؟ای بابا این پسره هنوز ادم نشده؟
_انا..من.خب اشتباه از من بود.ولی..فکر نمیکردم منو بزنه.
یاد سیلی که تو فرودگاه ازش خوردم افتادم.هردوتاش درد داشت..
اناهیتا_غزل میدونم نباید از امیر طرفداری کنم.چون در هر صورت کارش اشتباه بوده .من که نمیدونم سر چی دعواتون شده ولی باور کن دست خودش نیست.این عصبی بودن و تند شدنش.روی تو حساسه.درسته خیلی شکاک شده حتی به منو مامان اما واسه تو خیلی بیشتره.ترو خدا حساسش نکن.غزل امیر تازه داره بهتر میشه..در جریان که هستی؟
_اره..میدونم.تقصیر من بود.
اناهیتا_اینطور نگو گلم..میدونم امیر داغ کنه هیچی حالیش نیست ولی تروخدا به دل نگیر..کمکش کن.
انا کلی باهام حرف زد و در نهایت بازم اروم شدم و هیچی ازش به دل نگرفتم.تا دیر وقت منتظرش شدم.زنگ زدم بازم جواب نداد.سه شب همین شکلی گذشت.امیر یا نبودش وقتی هم که میومد کلمه ای باهام حرف نمیزد.وقتی هم خودم میخواستم صحبت کنم بلند میشد میرفت تو اتاق کارش..خیلی لحظات بدی بود.در واقع بدترین تنبیهی که برام در نظر گرفته بود سکوتش بود..این سه شب و تو سالن و روی کاناپه خوابید.دلم واقعا دلتنگش بود..
بالاخره شب چهارم اومد و تو اتاق خوابید.فکر کنم دلش برام سوخت.بغض کردم.
دلم بی تابش بود.قلبم واسه داشتنش خودش و به سینه میکوبید.
دیگه نمیتونستم تحمل کنم چشمامو بستمو خودم و هل دادم تو ب*غ*لش و سرم و گذاشتم رو سینش.
_میبخشیم؟
صدام میلرزید..
امیر علی_نبخشیده بودمت که الان تو ب*غ*لم نبودی.
_امیر بخدا من..
romangram.com | @romangram_com