#غم_نبودنت_پارت_190


امیر من بی جنبه ام دیوونم نکن.وای خدا این حرفای یهوییش این عشق واقعی تو چشماش کلافم میکرد.

خزیدم تو آ*غ*و*شش و با ناز گفتم_فقط چشمام؟

دستش و حلقه کرد دور کمرمو گفت_دیوونتم غزل..دیوونه .





روبروی اینه ایستادم و به لباسم نگاه کردم.اینو امیر علی واسم خریده بود و بین لباسام بود ندیدمش.یه پیراهن سفید که بلندیش تا روی زانوم بود.دور کمرش یه کمربند باریک و ساتن مشکی میخورد که از پشت یه پاپیون بزرگ و خوشگل میشد.یقه گرد بود و دور یقش هم از همون ساتن مشکی میخورد.ساده بود ولی خیلی عروسکی و ناز بود.

موهامو درست کردم و حالت دار دورم ریختم.کفشای پاشنه سه سانت سفیدمو پوشیدم.یه ارایش ملیح رو صورتم خوابوندم داشتم عطر میزدم که امیر اومد تو اتاق.

با دیدنم ابروهاش پرید بالا و گفت_نمیشه نری؟

منم ابروهام و فرستادم بالا و گفتم_نچ..

اومد جلوتر و گفت_خب اخه خیلی خوشگل شدی..

دستم و حلقه کردم دور کمرشو گفتم_معلومه عروسم؟

روی موهامو ب*و*سید و گفت_معلومه..تو عروس خودمی.

خندیدم و گفتم_ای کلک..نگفته بودی پسر داری؟

دست کشید دور گردنم و به زنجیرم اشاره کرد و گفت_خیلی قشنگه..

قلبم تند تند میزد.دعا دعا میکردم نپرسه از کجا؟

_مرسی..بریم دیگه؟

امیر علی_یه چیزی بپوش تا اونجا.

_باشه الان جوراب شلواری میپوشم.

امیر علی_جوراب نازکه..شلوار بپوش.

پوف عصبی کشیدم.شلوار جینمو پوشیدم و یه مانتو سفید و شال مشکی.

_تو کجا میری امیر؟

امیر علی_یه سر میرم پیش دوستم کارش دارم.جشن که تموم شد میام اونجا.

با هم از اپارتمان اومدیم بیرون و منو رسوند خونشون.

با ورود من همه کل کشیدن و دست زدن.اعظم جون اسپند دود کرد.

همه زنای فامیلشون اومده بودن.ابجی غزاله و ترانه و فرانک و افسون و توکا و پروا و اوا هم بودن.چقد دلم براشون تنگ شده بود..

افسون و توکا کلی سوال پیچم کردن و بالاخره وقتی فهمیدن عروس شدم دورم میر*ق*صیدن و کل میکشیدن.همه فهمیدن جریان چیه و اونا هم کل کشیدن.سرخ شدم از خجالت.

اهنگ گذاشتنو دخترا اوردنم وسط و همه در حال ر*ق*صیدن بودن.

کیک سه طبقه خوشگلی و که بابا همایون خریده بود و بریدم و خوردیمش..اکثرا واسم هدیه اورده بودن.

romangram.com | @romangram_com