#غم_نبودنت_پارت_18


_افسون میای پیشم؟

معلوم بود بغض کرده..مثل من..صدام میلرزید..

_تنهام افسون..بابا و فرانک هم نیستن..خیلی تنهام.

افسون_الهی قربون دل تنهات بشم..تا یه ربع دیگه اونجام.

چشمامو بستم و گوشی و گذاشتم رو سینم..تنها بودم..تنها تر شدم..

افسون_تو غلط کردی..بیجا کردی..همین الان زنگ میزنم به توکا..چی پیش خودش خیال کرده؟به ما چه داداشش داره میمیره؟

نگاهش کردم..بی حرف.

_نگو که حرف دلته.چون بهتر از خودت میشناسمت.

افسون_غزل..پس تو چی؟عشقت..زندگیت ایندت؟

_دو راهیه بدیه..خیلی بد.کاشکی طاها منو نمیخواست.

افسون_میگم یه کار کنیم..ببین طاها از چه دختری بدش میاد..اخلاقیات و رفتارش..همونا رو انجام بده..شاید ازت دل بکنه؟

_منطقیه افسون؟من 20 سال اینی بودم که دیده..چه جوری یه شبه عوض بشم؟اینجوری بدتر ضربه میخوره.

خیره شد به گلای قالی..

افسون_بیماریش خیلی پیشرفت کرده؟

_توکا اینجور میگفت

افسون_سرطان خون..خیلی وحشتناکه.

بغض داشتم.نمیدونم واسه حال خراب طاها یا از دست دادن امیر علی.

افسون_باید با توکا حرف بزنیم..شاید یه راهی باشه.

_فکر میکنی بهش فکر نکردم..توکا میگفت طاها فهمیده من خواستگار دارم حالش بد شده بردنش بیمارستان.

افسون_پس باید امیر و بفهمونم..باید بفهمه دلیل رد کردنت چی بوده.

_یادته همیشه میگفت بدم میاد از این مردایی که میرن با زنایی ازدواج میکنن که قبلا یه ازدواجه دیگه داشتن.میگفت بدم میاد ته مونده یکی دیگه رو داشته باشم..

افسون خیره به من بود..

_خودش به زودی میفهمه..وقتی خبر نامزدیمو بشنوه..

پاهاش سست شدن و افتاد رو زمین..

افسون_خرد میشه.

صورتم جمع شد از درد..ازدردی که داشت ذره ذره جونمو میگرفت.با صدای ضعیفی گفتم_میدونم.

افسون_میدونی و داری بیچارش میکنی؟

_همش واسه چند روزه..بعد یادش میره..شاید..شاید دوباره عاشق شد زن گرفت بچه دار شد و منم فراموش کرد..

romangram.com | @romangram_com