#غم_نبودنت_پارت_176


صورتم و ول کرد و از اشپزخونه زد بیرون.

توکا اومد داخل و من نشستم رو صندلی.پاهام سست کرده بود.

توکا_چی شد؟دعواتون شده بود؟

_اره.دید اون پسره باهام ر*ق*صید عصبی شد.

توکا_کی بود راستی؟منم تعجب کردم باهاش میر*ق*صیدی؟

_کجا ر*ق*صیدم.من که تکون نمیخوردم.دستمو بزور گرفته بود و ولم نمیکرد.امشبو بگو..امیر خیلی عصبی شد.

توکا_نترس گلم.تا شب اروم میشه.خب کسی هم نمیدونه شماها نامزدین.

_نمیدونم.میترسم.

توکا بهم اب طلا داد.یکم که بهتر شدم با هم اومدیم بیرون.

مانا و اعظم جون و اقا همایون و چند تا از دخترای فامیل داشتن با امیر عکس مینداختن.این مانای عوضی هم که همش وله اون طرفا..با این لباس پوشیدنش.لباسش بلند بود ولی از کمر تا بالای ب*ا*س*نش باز بود و از جلو هم تا وسطای سینش.کلا دامن پوشیده بود انگار..

اعظم جون منو که دید اشاره کرد برم پیشش.نزدیکش که شدم گفت_کجایی تو دختر.بیا با امیر عکس بنداز.بیا عزیزم.

حوصله نداشتم و البته بیشتر میترسیدم ولی خب تو جمع بودیم و زشت بود ردش کنم.بالاخره من نامزدشم.

رفتم و کنار امیر ایستادم.دستش و محکم دور کمرم حلقه کرد و سفت گرفتش .این یعنی هنوز عصبیه و اروم نشدم.چند تا عکس گرفتیم که توی همشون حرکات عصبیه امیر واضح بود.

عکسا که تموم شد رفتم و نشستم.سرم درد گرفته بود.ابجیا و فرانک پیش فامیلای خودمون بودن که کسی غریبی نکنه.بابا هم پیش بابای امیر بود.بچه ها هم که پیش جوونا بودن و دور هم خوش..

یه نفر نشست کنارم.وای این عجب امروز سیریش شده تا کاری نکنه امیر منو به کشتن بده ول نمیکنه.

همون پسره بود.

پسره_بهمن هستم.دوست امیر علی..در واقع دوست دوستش.

سرم و اروم تکون دادم.

بهمن_و شما هم غزل خانم.درسته؟

دوست نداشتم اینجا بشینه.الان امیر ببینه باز عصبی میشه.

بهمن_میتونم بیشتر باهاتون اشنا بشم.مثل اینکه از ر*ق*صیدنمون خیلی راضی نبودین؟

بابای امیر و بابا رفتن پیش دی جی و بابای امیر میکروفونو ازش گرفت.امیر علی یه چیزی تو گوش باباش گفت و اونم سرشو تکون داد.

نگاهش که به من افتاد بازم عصبی شد.خواستم بلند شم که بهمن بازم دستمو گرفت.

_چکار میکنی؟چیه بند کردی امروز به دست من؟

بهمن_میشه انقد در نری؟چه نسبتی با امیر داری؟

صدای بابای امیر اومد_خانوما اقایون خیلی خوش اومدین.مشرف کردین.راستش امشب علاوه بر تولد امیر علی عزیز خواستیم با یه تیر دو نشون بزنیم و نامزد امیر جان و هم معرفی کنیم.در واقع امشب هم تولد امیر علی بود هم جشن نامزدیشون..

صدای جیغ و دست و هورا رفت بالا و یه سری از دخترا گفتن_وای مگه امیر نامزد کرد؟

بابای امیر خندید و گفت_اره دیگه صاحب داره..پرید از دستتون.

romangram.com | @romangram_com