#غم_نبودنت_پارت_14


رو به گارسون گفت_دو پرس جوجه با مخلفات..

رستوران شیک و فوق العاده ارومی بود..از این رستورانا که واست شمع روشن میکنن..موسیقی لایت میذارن و با نورپردازیشون دیوونت میکنن..روی میزاشون پر از گل های قرمز بود و از همه طرف عشق و بهت یاد اوری میکردن..

امیر علی_غزل..نمیخوای نگام کنی؟

حس میکردم با خنجر به قلبم میکشن..اینجوری نباش امیر..انقد نرم و لطیف..

سرم و اوردم بالا.اخ لامصب امشب هم چه تیپی زده..

جین مشکی و بلوز مردونه و اندامی سورمه ای با چهار خونه های کمرنگ خاکستری و کت تک سورمه ای..بوی عطرش وحشتناک تو بینیم پیچیده بود و دیوونم میکرد..

چشمای قهوه ایش با مهربونی بهم زل زده بود..موهای قهوه ای سوختش و خیلی قشنگ و مطابق مد روز درست کرده بود..و لباش با لبخند جذابی به روم میخندید..

مرد جذاب و دست نیافتنی من..چقد سخته عشقت کنارت باشه ولی نتونی دستتو دراز کنی و بدستش بیاری..چون ممنوعه است واسه تو..

امیر علی_حالت خوبه؟

به این نگاه و قیافه درهم من میخوره خوب باشه؟

_خوبم.

امیر علی_احساس میکنم خیلی سر حال نیستی..نمیخوام فکر کنم که امشب و به اجبار اینجایی.

میدونستم..امیر علی مغرور تر از این حرفا بود که خوشش بیاد کسی بهش ترحم کنه..

_نه..فقط کمی کسلم.

امیر علی_میخوای بریم دکتر..

_نه مهم نیست..خب.نمیخوای بگی شام امشب دلیلش چیه؟

همون موقع گارسون اومد و میز شام و به بهترین شکل ممکن چید..

امیر علی با لبخند جذابی گفت_میشه اول شام..بعد حرف..

میخواستم بگم میشه هیچ وقت هیچی نگی..از هیچی حرف نزنی..از چیزی که دلمو میسوزونه..

خیلی شیک و با اشتها غذا میخورد و هر چند لحظه ای یه بار منو مجبور میکرد به جای بازی با غذام یه چیزی بخورم..

وسط شام واسه گوشیم یه اس ام اس اومد..

افسون_غزلی..چی شد؟رفتی تو کارش یا نه؟الان تو ب*غ*لشی؟خاک تو سرت سریع بله ندی..بگو میخوام ادامه تحصیل بدم..وای غزل..امیر علی چی پوشیده؟کوفتت بشه پسر عموی خوشتیپم..

یه لبخند تلخ زدم..افسون کاشکی الان بودی..کنارم.

بعد از شام امیر علی سفارش دو فنجون چای داد..

امیر علی_چرا حس میکنم رو براه نیستی؟

_من خوبم امیر..

امیر علی _راستش..اهل مقمه چینی نیستم چون ازش خوشم نمیاد.خیلی رک و راست حرفم و میزنم..

قلبم شروع کرد تند تند زدن.تند و پر طپش.

romangram.com | @romangram_com