#غم_نبودنت_پارت_129
اب دهنمو قورت دادم و اروم گفتم_سلام..
سر تا پامو نگاهی انداخت و رفت تو اشپزخونه.
امیر علی_خیلی دوست دارم از نقشه جدیدت زودتر سر در بیارم.
اروم باش غزل..اروم.تو قراره بدتر از اینا بشنوی.
با قدم هایی که اصلا هم محکم نبودن رفتم و کنار اپن ایستادم و دسته گل و گذاشتم روش.
داشت قهوه درست میکرد.نگاهش خیلی ریلکس و بی تفاوت بود.
_اومده بودم ببینمت.
یه لیوان بزرگ قهوه واسه خودش درست کرد و اومد و کنار اپن ایستاد.یه نگاه به گلا انداخت.برشون داشت و همونطور که میرفت تو سالن انداختشون کنار در و گفت_خب دیگه دیدی..میتونی بری.
دلم گرفت.چرا داره اینجوری میکنه.نگاهمو از گلا گرفتم و یه نفس عمیق کشیدم.
نشسته بود روی راحتیای سفیدشو پاشو رو پاش انداخته بود و اروم قهوه اشو میخورد.اینکه داغه چطور داره میخوره؟
اروم رفتمو روبروش نشستم.نگاهمم نمیکرد.نمیدونستم چی بگم و از کجا بگم؟
امیر علی_قهوه واست نیاوردم چون میدونم میخوای بری.
غزل تو ناراحت نمیشی..تو به خودت قول دادی..اینو یادت نره.
یه نفس عمیق کشیدم و تکیه دادم به مبل و تو چشماش خیره شدم.
نگاهش و ازم گرفت.
امیر علی_اینجا که هستی عصبی میشم.
_من نیومدم که ناراحتت کنم.
ادامو دراورد و گفت_حتما اومدی گذشته رو جبران کنی؟
مظلومانه تو چشماش خیره شدم.
_امیر..
بلند شد و با صدای عصبی گفت_همین الان از اینجا میری بیرون و دیگه پشت سرت هم نگاه نمیکنی.
منم بلند شدم و گفتم_نه تا وقتی که حرفامو نزدم..چرا نمی خوای حرفامو بشنوی؟میترسی معادلاتت بهم بخوره؟
با عصبانیت برگشت سمتمو براق شد تو صورتم.دروغ نمیگم ..واقعا ترسیدم.
امیر_دست و پیش و میگیری پس نیفتی؟دیگه معادله ای گذاشتی بمونه؟
_بذار حرف بزنم تا بفهمی اون چیزی که تمام این سالها فکرشو میکردی نبوده..
پوزخندی تحویلم داد و گفت_نمیخوام دوباره تسلیم دروغات بشم..
داد زدم_دروغ نیست.
اونم داد زد_د هست لعنتی..دروغه.همه چیت دروغه.نگاهت صدات حرفات چشمات دروغه.اگه دروغ نیست پس چیه؟اون نامزدی و اون پسری که الان زیر یه خروار خاک خوابیده دروغه؟اون محبتا و نگاه عاشقونتون بهم دروغه؟اون حرفایی که پشت سرتون میزدن که این دوتا جوون چقد همو میخوان انگار واسه هم ساخته شدن دروغه؟چیو من باید باور کنم غزل؟اون همه علاقه ای که تو چشمات نسبت به خودم میدیدمو اون صداقتو که فکر میکردم همش واقعیه؟اون حرفای یواشکیت و یا اون محبتاتو؟اینا رو باور کنم یا نامزدی 4 سال پیشتو..یا اون شبی که ازت خواستگاری کردم..گفتی چی؟من برات فقط پسر عموی افسونم..د اخه لعنتی اگه منو نمیخواستی چرا دل به دلم دادی؟چرا من فکر میکردم تو هم مثله منی؟
romangram.com | @romangram_com