#غم_نبودنت_پارت_121


اومدم شروع کنم که گفت_اول نسکافه..

بزور دوسه جرعه ازش خوردم که واقعا حالمو بهتر کرد.

_امروز مانا اومده بود دیدنم..

تعجب کرد..

فراز_خب؟

واسش همه چی و تعریف کردم و اخرش هم گریم گرفت.

_فراز من خیلی در حقش بدی کردم.فکر نمیکردم انقدر داغون بشه..نمیدونم کارم درست بود که بهش نگفتم و گذاشتم با این ذهنیت از من بره؟واقعا گیج شدم..

فراز یه نفس عمیق کشید و دستاشو رو زانوهاش گذاشت و خم شد کمی به جلو و گفت_تو کار خیلی خوبی کردی که به طاها کمک کردی.چیز کمی نیست.3 ماه عمر اضافه.مهرداد میگفت دکتراش خیلی تعجب کرده بودن میگفتن اون حالش خیلی خرابه فقط یه وابستگی اونو هنوز زنده نگه داشته.

یاد طاها و زجرایی که کشید لحظه مردنش همش جلو چشمم بود.خیلی راحت مرد.

فراز_اگه به امیر علی میگفتی و طاها زنده میموند میخواستی چکار کنی؟میدونی همچین بیمارایی حتی اگه خوبم بشن بازم یه شوک و هیجان میتونه حالشونو خراب کنه؟اونوقت میخواستی وقتی بهتر شد بهش بگی چی؟خب طاها جان تو هم خوب شدی من دیگه برم شوهر کنم؟میدونی همین فکر رفتن تو اونو میکشت؟یا حتی اگه میخواستی تا اخر عمر با طاها بمونی..اونوقت تکلیف امیر و احساسش و این همه انتظار چی میشد؟

نمیدونم شایدم اگه بهش میگفتی حداقل انقدر نگاه منفی نسبت بهت نداشت و شاید الان بهت اعتماد میکرد..الان فکر نمیکرد که تو یه دروغگویی.اون این ذهنیت و نسبت به تو داره که تو یه دروغگویی که همه رو دور میزنی..

تو چهار سال پیش وقتی که نامزد طاها محسوب میشدی بهش تو فرودگاه گفتی دوسش داری..خودت باشی چی فکر میکنی؟قبلش به خود امیر علی گفتی یکی دیگه تو زندگیته و اونو دوست داری و چند روز بعد دوباره به خود امیر میگی دوسش داری..خب حق داره فکرای ناجور دربارت بکنه..دروغگویی خ*ی*ا*ن*ت به نامزدت دور زدنش..

_این همه سال انتظار منو نادیده میگیره؟

فراز_اون الان حالش خوش نیست.ازش چه انتظاری داری؟

سرم و انداختم پایین و با بغض گفتم_همش تقصیر منه..

فراز_غزل.فقط تو میتونی کمکش کنی..حتی اون مانا خانمی که انقد ادعاش میشه خیلی کمک امیر کرده هم نمیتونه امیر و دوباره سر پا کنه.منکر کمک حالیش واسه امیر نمیشم ولی فقط عشق میتونه یه نفر از دوباره زنده کنه.تو با اون علاقه واقعی و قلبیت میتونی امیری و که من مطمئنم هنوزم دوستت داره و از دوباره سالمش کنی..

با تعجب خیره شدم تو چشماش.

_میگی چکار کنم؟

فراز_واسه یه مدت هم که شده به خاطر عذاب وجدانی که داری غرورت و نادیده بگیر.نمیگم بشکن خودتو ولی..بهشون نشون بده که اگه غرورش و ناخواسته شکوندی حاضری واسه داشتن دوبارش حتی از غرورتم بگذری..البته اگه این عشق واقعی باشه نیاز به گفتن این حرفا از طرف من نیست.اگه سلامتیش برات مهمه حتی باید از جونت هم بگذری..

_یعنی اون الان فقط میخواد که من غرورمو بشکنم؟

فراز_اون میخواد عشق واقعیت و ببینه.امیر الان به هیچکس اعتماد نداره.مطمئن باش اون دوستت داره ولی نمیخواد باور کنه..چون این باور و تو براش خراب کردی..با تنها گذاشتنش..با دروغ گفتنت..امیر فعلا هیچی و نمیتونه قبول کنه و باورش کنه..

سرم داشت از زور درد و گریه میترکید..

صدای زنگ در نذاشت فراز هنوز واسم حرف بزنه..حرفاش قشنگ و درست بودن..

افسون بود که با گریه اومد بالا..

با ترس خیره شدم بهش.

منو که دید گفت_تو اینجا چکار میکنی؟

رفتم جلو گفتم_چی شده؟واسه چی گریه میکنی؟

خودشو با گریه انداخت تو ب*غ*لم.

romangram.com | @romangram_com