#قلب_های_شیشه_ای_پارت_95
تشکر میکنم و میگم: این جا چیکار می کنی؟ دوشنبه ها که کلاس نداشتی.
باهاش راحت تر برخورد میکردم… مدت ها بود که دیگه غریبه نبود و جزیی از من شده بود… با اینکه هنوز چیزی از علاقش نگفته بود ولی رفتارش نشون میداد که اونم منو میخواد…
- کلاس که نداشتم ولی یه کار مهم داشتم که باید انجامش میدادم.
- کارت انجام شد؟
- آره کارم الان پیشم نشسته.
با تعجب نگاهی بهش انداختم و گفتم: چی؟
قهقه ای زد و گفت: دختر تو چرا انقدر ساده ای؟ باید همه چیزو باز کنم برات؟ خوب اومده بود دنبال تو دیگه؟
تازه متوجه شدم منظورش چیه… بازم خنگ بازی در آورده بودم… منی که ضریب هوشی بالایی داشتم توی این مسائل صفر کیلومتر بودم…
دنده رو جابه جا کرد و همین طور که جاده رو نگاه میکرد گفت: میدونی از چی خیلی خوشم میاد؟
- از اینکه خیلی پیچیده نیستی . میشه زود فهمیدت درکت کرد.
- به نظرت این خوبه؟
- همیشه نه .
- میدونم ولی اینا جزیی از من و شخصیتمه.
- منم دوسشون دارم.
romangram.com | @romangram_com