#قلب_های_شیشه_ای_پارت_84
گریم هنوز ادامه داره ولی اروم شدم …
بی بی : اشکال نداره مادر دوباره زنگ بزن.
- نمیتونم بی بی. از قصد تلفن منو جواب نمیده. بهش پیام دادم اگه بخونه خودشو می رسونه.
بی بی : دلت رو تیره نکن مادر . شاید ندیده.
- نمی دونم . میگی بابا خوب میشه؟
- توکل به خدا. هرچیزی که خودش بخواد و صلاح بدونه حتما برای بندش بهتره.
- بی بی نذر کردم اگه بابا خوب شد بریم امامزاده صالح.
- خوب کاری کردی. میگن روز عید غدیر هر کی صد مرتبه بگه نادعلیا علی یا علی، حاجت روا میشه. تو هم بگو مادر .
- با شه بی بی.
دکتر انوری که از دوستای صمیمی بابا بود از اتاق عمل میاد بیرون… سرمو از شونه بی بی برمیدارم و میدوم سمتش . هنوز اشکام مثل ابر بهار میریزه… بی بی هم بلند میشه و دنبالم میاد.
- دکتر حال بابام چطوره؟
- اروم باش دخترم. عملش خوب بوده ولی تا بهوش نیاد چیزی معلوم نیست.
- چی شده ؟ میشه دقیق برام توضیح بدین.
- اره ولی این جا جاش نیست. یک ساعت دیگه بیاین اتاقم. برات توضیح میدم.
romangram.com | @romangram_com