#قلب_های_شیشه_ای_پارت_82
همه حرفای مهندس رو قبول می کنن… جو تا حدی مساعد شده که ایرج خان دوباره مخالفت میکنه و میگه: چه تضمینی هست که همین خانم با جون خانواده های ما بازی نکنه؟ تا اونجا که من میدونم تازه مدرک گرفته و طرحش رو می گذرونه.
مهندس: من تضمینش می کنم.
ایرج خان: تضمین تو ،حرف تو حرف مرکام خان.
مهندس : حرف من یا مرکام خان نداره مهم چیزیه که پشت این حرفاست و اونم صلاح مردمه.
بعد بلند میشه و رو به مردم میگه: اقا طاهر ، من تا به حال حرفی زدم تضمینی کردم که درست نباشه؟
اون مرد که مهندس خطابش کرده بود گفت: نه مهندس خدا خیرت بده خیلی هم به من و پسرام لطف داشتی.
- شما احمد اقا. عمو صالح شما؟ سید عبدلله؟ صادق خان؟ شما مسلم اقا؟
سر همه به نشونه مثبت پایینه … مشخصه که لطف مهندس به همه ی روستا رسیده… این مرد خیلی بزرگواره و همه به نوعی احترامش رو دارن… حرفی برای ایرج خان نمی مونه… ظاهرا همه قبول کردن…
حاج اقا شما بگین: زن بودن دکتر روستا منافاتی با شرع و عرف داره؟
حاج اقا : نه جوون الان چیزی که مهمه سلامتی مردمه. زن یا مردش فرقی نداره . دکتر محرم بیمارشه.
مهندس ادامه میده: خوب، گل گفتی حاج اقا . اما میمونه یه چیز نمی دونم دزدی درمونگاه کار کی بوده ولی بزودی دزدش رو پیدا می کنیم. تو جایی که همه همدیگرو می شناسن و دزدی سابقه نداشته این کار نشونه خصومت و دشمنی یه نفره که بزودی مشخص میشه کار کی بوده.
مهندس که ساکت می شه بازم همهمه ای بین مردم میفته … مهندس بین جمعیت من رو میبینه… با نگاهش انگار میگه وقت شروع نقشه است… سری تکون میدم و نگاهی به اطراف میندازم…هر کسی مشغول صحبت با اطرافیانش میشه… وقت مناسبه برای اجرای نقشمون… چشمکی حواله سیدا می کنم و اونم سر تکون میده… کمی بلند تر از معمول میگم: سیدا جان ، من باغ های انگور مرکام خان رو خریدم. میتونی دونفری رو برای کار روی باغا بهم معرفی کنی؟
سیدا: اره خانم دکتر. اقا دامون ادم های زیادی می شناسه. حتما واستون پیدا می کنه.
- پس فردا حتما مزاحم اقا دامون میشم. اگه کسی رو پیدا کنه خیلی خوب میشه.
romangram.com | @romangram_com