#قلب_های_شیشه_ای_پارت_73
میخوام قطع کنم که میگه: قطع نکن. باشه خفه میشم خوبه؟ ادرس بده قول نمیدم فردا اون جا باشم ولی میام.
- برات اس ام اس میکنم. خداحافظ
- بی معرفت خداحافظ
میدونم با محبت خوب صحبت نکردم باید از دلش در میاوردم …اره من بی معرفت بودم … من یه زمانی تمام معرفتم رو خرج کرده بودم و الان دست خالی بودم… نه معرفتی مونده بود و نه حوصله ای برای خرج کردنش… انقدر شکسته بودم که متوقع شده بودم… میخواستم همه کاری رو بکنن که من میخوام… این روزا عجیب خودم رو نمی شناسم…
ادرس رو براش فرستادم و نوشتم ببخش محبت جان من خیلی عصبی شدم. تو درکم کن.
ماشین مهندس رو جلوی درمونگاه می بینم … دقیق که می شم می بینم توی ماشین نشسته… کنار شیشه جلو می ایستم مهندس چشماش رو بسته و سرش رو به صندلی تکیه داده… این چند وقت هر موقع که دیدمش خسته است… دو تا ضربه اروم به شیشه می زنم… چشماش رو باز می کنه و من رو می بینه… از ماشین پیاده میشه…
سلام می کنم و میگم: خیلی وقته این جا منتظرین؟
دستی روی شقیقه هاش میکشه…. بازم سر درد داره… حدسم اینه که میگرن داشته باشه…
- سلام . یه ربع ساعتی میشه. دامون رو رسوندم گفتم بیام با شما صحبت کنم.
در درمونگاه رو باز میکنم و میگم بفرمایید داخل.
وارد درمونگاه میشه … پشت سرش وارد میشم…می ایسته و نگاهی به وسایل تازه میندازه …
یه صندلی میارم و گوشه اتاق میزارم و میگم: بشینید لطفا.
romangram.com | @romangram_com