#قلب_های_شیشه_ای_پارت_59

- میدونم که اون میتونه کمکم کنه.

- کسی توی روستا اونو ندیده یعنی درست زمانی که بدنیا میان خانوادشون میرن شهر و الان یکسالی میشه که به روستایی ها کمک میکنن ولی کسی ایشون رو ندیده. همه کاراشون پنهانی انجام میشه.

- چرا؟ چه دلیلی داره که خودشو نشون نمیده؟

- نمیدونم ولله. حتما دلایل خودشون رو دارن.

- من چطوری میتونم باهاشون صحبت کنم؟

سیدا کمی فکر کرد و بعد گفت: مهندس. مهندس میتونه کمکتون کنه. با مهندس صحبت کنید.

با حرف سیدا به فکر رفتم…نمی دونم چرا همه راه های من به مهندس ختم میشه… کاش یکی دیگه بود و میتونست کمکم کنه…

- مهندس رو کجا میتونم ببینم؟

- الان که سر سد هستن. اما تا غروب برمیگردن.

- حالا این سد کجا هست؟

- میخواین برین سر سد؟

- اره مشکلش کجاست؟

- مشکلی که نداره ولی راهش دوره و پیاده نمیشه رفت . باید صبر کنین تا برگردن.

- باشه.


romangram.com | @romangram_com