#قلب_های_شیشه_ای_پارت_25

- چرا؟ چرا ماشینو اتیش زدید؟

- به دلایل کاملا شخصی.

- باید دلایل شخصیتون رو بدونم.

عصبانی توی چشماش خیره شدم و گفتم: وقتی میگم دلایل شخصی یعنی فقط به خودم مربوطه نه کس دیگه.

اونم عصبی شد ولی برخلاف من با ارامش گفت: به من شاید نیاز به توضیح دادن نباشه ولی لازمه بدونید پس فردا پلیس برای تحقیق میاد . میخواد علت رو بفهمه اونوقت لازم میبینید توضیح بدید. اگه میگم علتش رو بگید به خاطر ارضای حس کنجکاویم نبود خانم دکتر.

روی خانم دکتر تاکید کرد و بعد و با جدیت توی صورتم نگاه کرد و گفت: میتونم قبل از اینکه نیاز به تحقیق و بازجویی از طرف پلیس باشه مشکل رو حل کنم.

مشکوک نگاهش کردم … واقعا پلیس دنبال علت اتش سوزی می گشت… حوصله بازجویی پلیس رو داشتم؟ نداشتم… باید بهش اعتماد میکردم؟… مگه چاره دیگه ای هم داشتم…

به انتهای باغ خیره شد و گفتم: فکر کنید یه چیزی از گذشته بود که باید پاک میشد .

تعجب رو از کلامش حس کردم.

- گذشته؟ پاک میشد؟ خوب چرا به این شدت و با این همه انزجار سعی کردید پاکش کنید.

برگشتم و با صدای ارومی گفتم :خواهش می کنم نپرسید همین قدر هم که گفتم فکر می کنم کافی باشه.

سیدا روی ایوان خونه ایستاده بود … با فریاد که بیشتر شبیه جیغ بود گفت:آقای مهندس! خانم دکتر! چای اماده است تشریف بیارید.

مهندس دوتا دستاش رو توی جیبش کرد و همین طور که به سمت ایوان می رفت گفت: من درستش می کنم ولی با پاک کردن صورت مسئله هیچ وقت مسئله حل نمیشه.

پوزخندی زدم و توی دلم گفتم… من فقط یادگاری های حماقتم رو پاک کردم وگرنه برای حل مسئله نقشه ها دارم… خارج این گود باش… این خانم دکتر بدطور اهل حل مسئله است ولی با روش خودش…


romangram.com | @romangram_com