#قلب_های_شیشه_ای_پارت_18

بعد سبدی که دستش هست رو روی میز میزاره و میگه:قابل شما رو نداره میدونم جبران زحمت شما نیست.

به سیب های قرمز توی سبد نگاه می کنم … بوی خوب صداقت می پیچه … صداقتی که اگه توی تک تک زندگی ها باشه دیگه هیچ اختلاف و کدورتی نمی مونه… بوی سیب رو دوست دارم … هرچند میگن حوا بخاطر سیب سرخ از بهشت رانده شد ولی من با بوی سیب وارد بهشت خودم میشم. حال بد ساعت پیش محو میشه.

- دستت درد نکنه. ببر برای بچه های خودت . من این همه سیب برام زیاده دو تا دونش کافیه

زن گویا ناراحت میشه چون میگه: میدونم قابل شما رو نداره و کمه ولی خوش حال میشم بردارید.

میفهمم که اشتباه کردم و باعث ناراحتیش شدم … میخوام جمع و جورش کنم ولی واقعا نمیدونم چی بگم که مهندس پیش قدم میشه: خاله رعنا دستت درد نکنه. چقدر محصول سیبتون امسال خوب شده . یادم باشه یه سر به باغتون بزنم.

با این حرف مهندس زن چهره اش شاداب میشه . این اقای مهندس با اون عینک مارک و لباسهای ساده زیادی بلده چطور دل همه رو نرم کنه…اگه چیزی نگم بد میشه بین حرفشون می پرم و میگم: فکر کنم اگه سیبای شمارو بخورم مشتری دایمیش بشم اونوقت ممکنه همیشه مجبور شید برام سیب بیارید.

خاله رعنا: شما سیب ها رو دوست داشته باش . من هر روز براتون میارم.

هنوز صحبت خاله رعنا تموم نشده بود که مردی وارد شد …

مرد: این جا چه غلطی میکنی ؟ مگه نگفتم حق نداری بیای این جا.

خاله رعنا با ترس به عقب نگاه کرد و گفت: من من فقط اومدم اینا رو بدم

مرد سبد رو پرت کرد و گفت: غلط کردی زن زبون نفهم ادمت میکنم.

میخواست خاله رعنا رو بزنه که مهندس گفت: علی محمد چیکار میکنی؟

علی محمد به مهندس گفت: احترامت واجب ولی من باید این زن رو ادم کنم. بلاخره باید به حرفم گوش بده یا نه.

از این همه زورگویی که برعلیه ما زنا میشد خسته بودم… همیشه مردا خودشون رو ارباب میدونستن و با زنا مثل رعیتاشون برخورد میکردن… بیچاره خاله رعنا و بیچاره خاله رعناها.


romangram.com | @romangram_com