#قلب_های_شیشه_ای_پارت_19
مهندس : چی شده آخه؟
علی محمد: بهش گفتم نبینم دور درمونگاه و این خانم دکتر پیدات بشه ولی تو کتش نمیره. از صبح میدونستم میخواد بیاد این جا باید همون موقع حالیش میکردم.
مهندس به خاله رعنا گفت: شما برو خونه خاله .
رو به سمت علی محمد کرد و گفت: مگه گناه کرده؟ چرا گفتی نباید بیاد این جا؟ شاید تو هم مثل بقیه مردا میگی دکتر روستا نباید زن باشه؟ چی تو سرتون میگذره ؟ من میدونم این فکررو ایرج خان توی مغز شما ریخته وگرنه زن بودن یه دکتر چه مشکلی درست میکنه؟
علی محمد که کمی اروم شده بود نشست و دستش رو روی پیشونیش گذاشت و گفت: والا نمی دونم چیکار کنم اقای مهندس. احمد که گفت خانم دکتر حال رضا رو دیشب خوب کرده ، میخواستم ازش تشکر کنم ولی ما مردیم غرور داریم .نمی خوایم یه زن دکترمون باشه.
- مشکلش چیه؟ من هم یه انسانم زن یا مرد بودنش چه فرقی داره. کاری که وظیفم بود رو انجام دادم. همین . چرااین قدر برای شما سخته که من یه دکتر زنم. اگه مرد بودم چه فرقی میکرد. به غرور مردونتون برنخوره. ببخشیدا ولی مردونگی به این چیزا نیست مردونگی یعنی جلوی چند تا غریبه زنت رو به باد ناسزا و کتک نگیری.
سرم خیلی درد میکرد … برای امروز کافی بود … باید میرفتم خونه و کمی استراحت میکردم… از درمونگاه خارج شدم که سیدا دنبالم اومد و گفت: خیلی اذیت شدید شرمنده نمی دونم چیکار کنم؟
- لازم نیست تو کاری بکنی سیدا جان. یه مشکل کوچیکه تا چند روز دیگه حل میشه. من میرم یکم استراحت کنم. تو هم برو خونه. واسه این بچه انقدر تنش خوب نیست.
سیدا:باشه خانم دکتر ولی شما هم یکم استراحت کنید . میام دنبالتون با هم بریم این اطراف رو ببینید برای روحیتونم خوبه.
-باز که گفتی خانم دکتر؟ سپیده ام سپیده. منم این قدر جمع نبند معذب میشم. فعلا خداحافظ
سیدا با لبخند ازم خداحافظی کرد و رفت… وارد خونه شدم و در رو از پشت قفل کردم… من نباید کوتاه بیام… باید این سختی ها رو تحمل کنم… من اومدم تا خودم رو بسازم برای نبردی بزرگ … اینا در مقابل راهی که قراره طی کنم چیزی نیست … یه قرص مسکن میخورم …
رادیوی روی میز رو روشن میکنم… خداروشکر میکنم که تلویزیون نیست… همیشه از تلویزیون متنفر بودم… از دیدن صفحه رنگی که چشم ادم رو میزنه و چیز ارامش بخشی حواله روحت نمی کنه متنفرم…آهنگ زیبای بهار دلنشین بنان در حال پخشه … واقعا خدا پدر استاد بنان رو با ساخت این اهنگ زیبا رحمت کنه …
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
romangram.com | @romangram_com