#قلب_های_شیشه_ای_پارت_15
مرد: با زبون خوش میگم برو. خوش نداریم یه زن ، دکتر روستامون باشه.
روی کلمه زن که تاکید می کنه ، عصبانی میشم… از تعصب بی موردش اخم به پیشونیم میاد… ناخواسته صدام میره بالا…زن؟ این موجود مهربون و لطیف که تما دنیا از او زاده میشه ولی توی همین دنیا هم همیشه جا براش تنگه. زن واژه مقدس و بزرگی که توی زبون بعضی ها تقدسش زیر سئوال میره و خوار و زبون میشه… محکم تر گام بر میدارم الان تو فاصله نیم متری مرد ایستادم … انگار دوئلی بین من و اون مرد سر گرفته… با خشم بهش خیره میشم … میخوام حق تمام زنای عالم رو حداقل از این به ظاهر مرد بگیرم.
- من به خاطر مردم این روستا این جام . نه امثال تو که هنوز توی عهد قجری و زن و مرد رو از هم جدا می کنی . بعضی از ما زنا از صد تا مرد مثل تو مرد تریم. به خودت میگی مرد ؟ تویی که مرد بودنت رو با خوار نشون دادن یه زن توی کلمات میخوای به رخ بکشی از یه زنم زن تری..
به سمتم هجوم میاره که می ترسم و ترس نگاهمو پنهون میکنم و قدمی عقب میرم … میخواد به صورتم سیلی بزنه که ناخواسته چشمام بسته می شه…
صدای یه نفر میاد که میگه : فقط دستت بهش بخوره با من طرفی.
صدا برام آشناست … با ترس چشمام رو باز می کنم و به ناجی از راه رسیده نگاه میکنم … جمعیت زیادی دورمون جمع شدن … مهندس دست مرد رو گرفته و هردو با خشم بهم زل زدن.
مرد: مهندس تو این مورد دخالت نکن . بد میبینی . ایرج خان خوش نداره این زن این جا باشه.
مهندس: من به خوش امد ایرج کار ندارم . خانم دکتر این جا میمونه. بهتر به ایرج خانتم بگی .
مرد: ایرج خان تنها نیست . ما هیچ کدوم نمی خوایم اینجا بمونه.
مهندس نگاهی به جمع می ندازه و با تحکم می گه: هر کسی ناراضیه مشکل خودشه ، میتونه بره شهردکتر . خانم دکتر این جا می مونه والسلام ختم کلام.
مرد: مهندس بد می بینی .خودتو قاطی این ماجرا نکن.
مهندس : غلام مثلا میخوای چیکار کنی؟ برو به بزرگترتم بگو مهندس گفت دکتر می مونه.
مرد که فهمیده بودم اسمش غلامه انگشت اشارش رو به طرف من گرفت و گفت: کارم باهات تموم نشده منتظر باش.
- هیچ کاری نمی تونی بکنی.
romangram.com | @romangram_com