#قلب_های_شیشه_ای_پارت_11

- تو زحمت کشیدی . من کلا توی کارای فنی زیاد وارد نیستم . ممنون بابت ابگرمکن بیا یکم به نی نیت برس.

با هم مشغول خوردن اجیل میشیم.

سیدا : چیزی که نخوردی خانم دکتر؟ این جا که مثل کویر می مونه هیچی توش پیدا نمیشه. بیا بریم خونه ما. اقا رحمان خوشحال میشه.

- نه ممنون سیدا جان، بخدا خیلی خسته ام . فقط می خوام یه دوش بگیرم و بخوابم.

سیدا: این طور که نمیشه . نباید گرسنه بخوابید . من غذا درست کردم مهندس هم هست . اقا دامون گفت که ظهر با مهندس اومدید. من میرم خونه و برمیگردم.هر چند مارو قابل نمی دونید.

دستش رو میگرم و میگم: این طور فکر نکن باور کن خیلی خسته ام بعدا انقدر مزاحمت بشم که خودت ازم خسته بشی.

خنده ریزی می کنه که دندونای سفید و یکدستش رو به نمایش میزاره و میگه : روی چشممون جا دارین. من میرم و زود بر میگردم .

میره و بعد از یه ربع با یه سینی بر میگرده … یه سینی پر از چیزای طبیعی و خوشمزه… چند تا نون محلی تازه ، یه کاسه ماست، یه بشقاب سبزی ، یه ظرف دوغ و یه ظرف غذا…

سینی رو از دستش می گیرم و میگم: چرا با این وضعت زحمت کشیدی . شرمندم کردی خانم.

سیدا: نوش جونتون. اقا دامون تا جلوی در اورد . الانم منتظره تا با هم برگردیم.

- این طور که زشته می گفتی بیاد داخل.

سیدا: نه دیگه شما هم خسته ای . فعلا خداحافظ

- نمی دونم جواب این همه محبت رو چه جوری بدم .

سیدا: یه جور میگید انگار چیکار کردم . شما ببخشید اگه باب میلتون نبود.


romangram.com | @romangram_com