#قلب_های_شیشه_ای_پارت_109

- ایشالله کی بیایم عروسی؟

ناراحت میشه و میگه: نمی دونم . فعلا که بابا لج کرده . فکر نکنم راضی به ازدواجون بشه.

- ولی من مطمئنم اگه مهندس باهاش حرف بزنه قبول میکنه.

- مهندس که خیلی به م لطف کرده. زمینی که خونه رو توش ساختیم کادوی سر عقد مهندس بود.

جدی میگفت؟… مهندس کی بود؟… چرا همه روستا اینقدر دوستش داشتن؟… چرا به همه انقدر لطف داشت؟… چرا با این همه ثروت بازم میومد توی این روستا؟… اینطور که مشخصه یه زندگی هم توی تهران داره… مهندس کی بود؟ سوالی که این روزا خیلی توی ذهنم رژه میرفت…

فقط برای ساختن سد اومده بود یا قصد دیگه ای داشت؟

ماکارانی رو دم میکنم و گلبهار هم سالاد درست میکنه و باهم میریم توی هال می شینیم … علی میاد و میگه: مامان کی میاد گلبهار؟

گلبهار : نمی دونم علی چرا هی میای سوال میپرسی؟

علی بغض میکنه و میخواد گریه کنه که میگم: میخوای زنگ بزنیم به مهندس ببینیم کجان و کی میان؟

با سر تایید میکنه… موبایلم رو میارم و شماره مهندس رو میگیرم… بعد دو تا بوق برمیداره و میگه: سلام خانم.

گوشی رو روی اسپیکر میذارم و میگم:سلام . علی اینجا خیلی نگرانه . میخواد بدونه مامانش خوبه؟

مهندس متوجه میشه که گوشی روی اسپیکره میگه: آره مامانش خوبه خوبه. الان اینجاست داریم برمیگردیم. میخواد باهاش حرف بزنه.گوشی رو میدم مامانت.

گوشی رو از اسپیکر خارج میکنم و میدم به علی تا حرف بزنه. بلند میشه و از ما فاصله میگیره و با مامانش حرف میزنه… روحیه بچه به کلی عوض میشه… میاد پیش من و میگه: مامانم داره میاد .

میخندم و میگم: خیالت راحت شد؟ خوب کم کم داره غذا اماده میشه بخوریم یا منتظر مامانت بشیم؟


romangram.com | @romangram_com