#قبل_از_شروع_پارت_96
به خودم مسلط شدم و گفتم:
- اگر نمی اومدم، چند ساعت این جا منتظر می شدی؟
ابرو بالا انداخت و گفت:
- سوار شو!
چرا نباید سوار می شدم؟ مگه اتفاق خاصی افتاده بود؟ از نظر من که نه!
همین که نشستم راه افتاد و گفت:
- اول نوبت منه! خانم ها خیلی لفت می دند.
-...
پشت چراغ قرمزِ همیشگی، توقف کرد و به طرفم برگشت که خودم رو با کارت فروشگاه لباسی که طرح هاش رو می پسندیدم، مشغول نشون دادم.
-چرا به من نگاه نمی کنی؟
-چون دارم این رو می خونم.
-نه! از وقتی سوار شدی.
دیدم دارم ضایع می کنم. به طرفش برگشتم و گفتم:
-مشکل حل شد؟!
-نه!
سریع برگشت و حرکت کرد. بعد از چند ثانیه سکوت، دوباره گفت:
-تو این یه هفته چی کار می کردی؟
-یعنی گزارش کار بدم؟
خندید و گفت:
- نه! با دوری من چی کار می کردی؟
از خنده و لحنش به خنده افتادم و تمام غصه های این یه هفته از یادم رفت. با همون لحن شوخ خودش گفتم:
- هیچی! شیرکاکائوی فاخته می خوردم، عکس هات رو سرچ می کردم، یه چشمم به موبایلم بود که زنگ بزنی...
خنده اش بیشتر شده بود و واضح بود که حتی یک در صد هم احتمال نمیده، واقعیت رو گفته باشم.
-تو چی کار می کردی؟
romangram.com | @romangram_com