#قبل_از_شروع_پارت_141


-تو بمون خونه، پوستت خراب نشه! خیل عشاقت منتظرند!

از اتاق بیرون رفتم. شماره ی آژانس رو از مریم خواستم که سوئیچ ماشینش رو داد. قبول نکردم و گفتم:

- من پشت فرمون بالاتر از پراید نمیشینم!

با تعجب نگاهم کرد. آدلان به طرفمون اومد. سوئیچ رو گرفت و گفت:

- براش راننده گرفتم.

مریم خندید و ما بیرون اومدیم. توی دلم گفتم «به درک که فکر کرد، من رانندگی بلد نیستم». قرار نبود دیگه این آدم ها رو ببینم.





3

م*س*تقیم به همون آدرسی که سه ماه قبل یک هفته طول کشید تا پیداش کنم، رفتیم. ماشین رو سر کوچه پارک کرد؛ چون کوچه تنگ بود. جلوی در آبی رنگ ایستادیم. دفعه ی قبل گفته بودم «زنی به اسم جلالی» این بار باید می گفتم «مردی به اسم شکری».

زنگ خونه رو زدم. مثل قبل پسر بچه ای در رو باز کرد و با دیدن من، شناخت و با لهجه ی جنوبی گفت:

- شما همون خانوم سه ماه پیش نیستید؟

- بله! پدرت خونه ست؟

- نه.

صدای زنی از پشت سرش اومد:

- کیه؟

- همون خانومه.

زن دم در اومد و گفت:

-باز دنبال کی هستید؟

- یادتونه که گفتم از آدرس خونه ی قبلی شما به این جا رسیدم؟ خونه ی قبل از جنگتون.

- اون خونه ی مادرشوهرم بوده.

- بله. من می خوام بدونم شما مردی به اسم آقای شکری می شناسید؟

کمی مکث کرد و گفت:

- والله نمی شناسم.

romangram.com | @romangram_com