#قبل_از_شروع_پارت_126
- خواهش می کنم! چه ایرادی داره.
-زنگ زدم خبرتون کنم برای...
-مهندس یه مسئله ای پیش اومده.
-چی شده؟
-سرمایه ای که برای این کار داشتم از بین رفته. فعلا همه چیز کنسل شده.
با صدایی که ناراحتی توش موج می زد، گفت:
-جدی میگید؟ خیلی متاسفم. اگر کمک مالی لازم دارید، می تونید روی من حساب کنید.
-ممنون شما لطف دارید. توی این مدت خیلی باعث زحمت شما شدم.
-من خودم خواستم کمکی کرده باشم.
-باز هم ممنون.
-راستش مزاحم شدم که...
-بفرمایید؟
-چه جوری بگم. می دونم خواسته ی بزرگیه...
توی دلم دعا کردم که اون چیزی که فکر می کنم رو نگه، ولی گفت:
-برنامه تون برای آینده چیه؟ منظورم زندگی شخصیتونه!
ای بابا. چی می گفتم. این که هر دو مون حدیثه رو دوست داریم، دلیل نمی شد که با هم باشیم.
گفتم:
- چه طور مگه؟
-می خوام درباره ی خودمون... فکر کنید. ممکنه؟ من و شما می تونیم...
-شما درباره هویت من اطلاعی دارید؟
-بله. از همون روز اول.
…-
-کسی توی زندگی تون هست؟
-حتما در این باره فکر می کنم. ممنون.
romangram.com | @romangram_com